بزرگنمايي:
بازار آریا - دنیای اقتصاد : ایده غالب این است که سرکوب و نظارت دولتی باعث شکست جنبشهای اجتماعی میشود؛ زیرا هزینه اقدام جمعی را افزایش میدهد، با این حال در لهستان کمونیستی نظارتهای حکومتی و سرکوب باعث شکست این ایده و منجر به نتایج سیاسی معکوس شد.
امیررضا انگجی: اعتراضات نوعی اقدام جمعی است که در نتیجه پیوستن گروهی از افراد به یک جنبش اجتماعی صورت میگیرد. ایده غالب همیشه این بوده که سرکوب و نظارت دولتی با افزایش هزینه اقدام جمعی، هر فرد را از پیوستن به آن بازداشته است. در چنین شرایطی اگر هر فرد در نتیجه هزینه بالای گیر افتادن و دستگیری از شرکت در اقدام جمعی خودداری کند و پیش خود فکر کند که غیبت او در یک جنبش عظیم اثری ندارد آن اقدام جمعی شکست میخورد؛ زیرا به احتمال بسیار زیادی بقیه نیز مانند او فکر میکنند. در نتیجه سرکوب همیشه یک مانع بزرگ اقدام جمعی است. با این حال یک مطالعه تجربی این ایده غالب را به چالش میکشد. در لهستان کمونیستی افراد فقط هزینه سرکوب را در نظر نگرفتند، بلکه این هزینه را با هزینه طرد شدن از گروه و جامعه مقایسه کردند. از آنجا که هزینه دومی بیشتر از اولی بود در نتیجه سرکوب بیشتر حکومت لهستان کمونیستی را به پایان خود نزدیکتر کرد.
آیا نظارت و سرکوب مانع یا باعث تقویت مقاومت ضد حکومتی میشود؟ دیدگاه رایج این است که نظارت با ارائه اطلاعات با کیفیت بالا به رژیمها در شبکههای مخالف و با ایجاد ترس در شهروندان، از مقاومت جلوگیری میکند. ما این دیدگاه را با استفاده از دادههای طبقهبندیشده از لهستان کمونیستی مقایسه میکنیم. ما متوجه شدیم که جوامعی که در معرض افسران پلیس مخفی قرار میگیرند، احتمالا اعتراضات بیشتری را سازماندهی میکنند. اما چطور بفهمیم این یک رابطه علّی است؟ پلیس بیشتر باعث اعتراضات بیشتر شده یا برعکس جایی که اعتراضات بیشتر بوده ما شاهد افزایش تعداد پلیسهای مخفی هستیم؟
برای حل این مشکل که به آن مشکل درونزایی گفته میشود، باید چیزی پیدا کنیم که باعث افزایش تعداد پلیسهای مخفیشده اما ارتباطی با افزایش سازماندهی برای اعتراضات ندارد. برای اطمینان از علت و معلولی بودن رابطه، این مطالعه از یک استراتژی متغیر ابزاری از طریق تخصیص برونزای «کشیشهای جاسوس» کاتولیک به جوامع محلی استفاده میکند. برای ردیابی مکانیسمهای اساسی، از مصاحبههای کیفی و منابع آرشیوی استفاده شده است. استفاده همهجانبه لهستان از نظارت و ابزارهای سرکوب خشم گسترده انگیزهای برای شهروندان ایجاد کرد تا در اقدام جمعی ضد رژیم شرکت کنند. هنگامی که معترضان در خیابان بودند، از خرابکاری نیز خودداری کردند تا انگیزه سیاسی خود را به تماشاگران و مقامات یکسان نشان دهند.
در روزهای اولیه رژیم، توانایی پلیس مخفی برای زیر نظر گرفتن شهروندان بهشدت به همکاری کلیسای کاتولیک بستگی داشت. در برخی از جوامع، پلیس مخفی موفق شد کشیشان را فاسد کند که از شهروندان جاسوسی میکردند و خبرچینهای دیگری را به خدمت میگرفتند. در جوامع دیگر، پلیس مخفی در فاسد کردن کشیشان شکست خورد. مهمتر از همه، فسادپذیری کشیشها بهطور قابل قبولی برونزا بود؛ زیرا کشیشها توسط کلیسای کاتولیک بهطور تصادفی و مستقل از وجود اعتراض یا نبود آن، به مناطق مختلف فرستاده میشدند آن هم زمانی که اغلب کشیش دیگری بازنشسته میشد. با استفاده از رگرسیون حداقل مربعات دو مرحلهای، تایید میشود که نظارت با کشیشهای فاسد، اعتراضات را افزایش داده است.
نفوذ جاسوسها به مناطق مختلف لهستان در شکل کشیش کاتولیک باعث شد که حکومت کمونیستی از طریق آنها ابزارهای نظارتی خود را توسعه دهد این امر (نفوذ کشیشها از طریق تخصیص برونزای کلیسای کاتولیک) هیچ ارتباطی با گسترش اعتراضات نداشت و در نتیجه متغیر مناسبی برای توضیح بخش برونزای متغیر مستقل بود. به عبارت سادهتر، نفوذ کشیشهای جاسوس، پلیس مخفی و نظارت بیشتر را سبب شد و از این طریق شاهد گسترش اعتراضات بودیم. پس بر خلاف ایده غالب نخستینبار شاهد این هستیم که این افزایش سرکوب و نظارت بود که به اعتراضات بیشتر دامن زد.
سرکوب در حکومت کمونیستی لهستان
رژیمهای استبدادی در سراسر جهان از سرکوب برای تضمین بقای خود استفاده میکنند. درباره اشکال خشونتآمیز سرکوب مطالب زیادی نوشته شده است. با این حال، ما اطلاعات کمی درباره اشکال غیرخشونتآمیز سرکوب داریم. درحالیکه علاقه فزایندهای به نظارت
دیجیتال وجود دارد، ما فاقد حسابها و دادههای سیستماتیک هستیم که بررسی کند آیا نظارت فیزیکی بر مقاومت ضد رژیم تاثیر میگذارد یا خیر؟ منظور ما از نظارت فیزیکی، توجه متمرکز، سیستماتیک و معمول به جزئیات شخصی برای اهداف نفوذ، مدیریت، حفاظت یا هدایت است. کمبود شواهد شگفتانگیز است؛ زیرا نظارت فیزیکی یکی از متداولترین اقدامات سرکوب است. بهویژه در بلوک شرق سابق، رژیمها دهها هزار مامور را برای جاسوسی سیستماتیک از شهروندان بهکار گرفتند.
تحقیقات موجود درباره نظارت فیزیکی نشان میدهد که این، ابزاری موثر برای خاموش کردن آتش مقاومت است. اولا، نظارت مسلما باعث ایجاد ترس در جمعیت میشود. بنابراین تمایل افراد به مخالفت را کاهش میدهد. نظارت همچنین رژیم را قادر میسازد تا اطلاعات با کیفیت بالا را جمعآوری کند و در نتیجه بهطور موثر با اقدامات جمعی ضد رژیم مبارزه کند. این نتیجه درحالیکه از لحاظ نظری متقاعدکننده است، اما ادعا میکنیم که دو کانال رقیب وجود دارد که نسبتا کمتر مورد توجه علمی قرار گرفتهاند.
در سطح فردی، نظارت میتواند باعث خشم شود تا حدی به این دلیل که یک تهدید دائمی است و بخشی به این دلیل که میتواند تحقیرکننده باشد. در سطح گروهی، نظارت میتواند انگیزهای برای شهروندان فراهم کند تا وفاداری واقعی خود را با توجه به بیاعتمادی گسترده اجتماعی به گروه آشکار کنند تا مبادا از گروه طرد شوند. بنابراین از طریق این مکانیسم، سرکوب، نظارت و کنترل، اقدام جمعی ضد رژیم را تسهیل میکند. هر دو کانال نشان میدهند که نظارت میتواند نتیجه معکوس داشته باشد و جرقه مقاومت ضد رژیم را برانگیزد.
برای بررسی تجربی این حدسها، این مقاله لهستان کمونیستی را مورد مطالعه قرار میدهد؛ رژیمی استبدادی که یک شبکه نظارتی گسترده را برای سرکوب شهروندانش ایجاد کرده بود. ما فعالیتهای جاسوسی رژیم را با استفاده از سوابق طبقهبندیشده قبلی افسران پلیس مخفی دنبال میکنیم که لنز منحصربهفردی را به مکانیک نظارت فیزیکی در سطح محلی ارائه میدهد. مقاله از دادههای تاریخی درباره اعتراضات ضد رژیم سازماندهیشده توسط اتحادیه کارگری Solidarność نیز استفاده میکند. تمرکز تجربی بر منطقه سیلسیا شمالی است که نه تنها نماینده خوبی از کل لهستان است، بلکه دادههای غنی در سطح خرد درباره نظارت و مقاومت ضد رژیم را نیز ارائه میکند. نکته مهم این است که دادهها کل دوره 1945 تا 1989 را دربرمیگیرند و نگاه اجمالی بی نظیری به اثرات کوتاهمدت و بلندمدت نظارت فیزیکی در یک رژیم استبدادی ارائه میدهند.
چه مکانیسمهایی منجر به یافتههای مشاهدهشده میشود؟ بر اساس دادههای کیفی، ما به دو کانال اشاره میکنیم که نظارت را به اعتراضات مرتبط میکند. اول، نظارت خشم گستردهای ایجاد کرد. بهطور قابل توجهی، هنگام تجزیه و تحلیل نظرات 62 شاهد مخالف حکومت، نشان داده میشود که «خشم» پیشبینیکنندهترین و مهمترین احساس مرتبط با نظارت دولتی است. دوم، نظارت به شهروندان انگیزهای برای افشای وفاداری واقعی خود به گروه با توجه به بیاعتمادی گسترده اجتماعی داد. برای مثال، در یکی از موارد، یکی از مخالفان با اعتصاب غذای عمومی با سوء ظن جاسوس بودن خود مقابله کرد. کاهش خرابکاری، به نوبه خود، احتمالاً محصول پویایی اعتراض بود. با استفاده از منابع آرشیوی، نشان داده شده که گروههای مخالف اطمینان دادهاند که اعضای آنها در هیچگونه خرابکاری گسترده یا خرابکاری غیرقانونی شرکت نمیکنند تا بهانهای برای مداخله خشونتآمیز به رژیم داده نشود.
این مقاله سه کمک اساسی به مطالعه سرکوب در رژیمهای استبدادی ارائه میدهد. اول، ما یک شکل کممطالعه اما پرکاربرد سرکوب را بررسی میکنیم؛ یعنی نظارت فیزیکی. نتایج نشان میدهد که نظارت یک ابزار سرکوبگرانه اما یک تیغ دولبه است. هم ممکن است اقدام جمعی را با شکست مواجه کند و هم ممکن است آن را تسهیل کند. نکته مهم این است که شواهد از یک مورد معمولی در بلوک شرق به دست میآید و بر دادههای اداری بیش از 40سال همراه با شناسایی علّی قابل قبول تکیه دارد. بنابراین این مطالعه اعتبار درونی و بیرونی قابل اعتمادی را ارائه میدهد.
دوم و مرتبط، ما مکانیسمهای نظری جدیدی را ارائه میکنیم که این اثرات را توضیح میدهند. بر اساس دادههای کیفی، ما نشان میدهیم که نظارت خشم گستردهای ایجاد کرد و به شهروندان انگیزه داد تا وفاداری واقعی خود را در میان بیاعتمادی گسترده اجتماعی آشکار کنند. بنابراین از این طریق اعتراضات را تسهیل کرد. نکته جالب این است که پس از حضور در خیابانها، شهروندان از خرابکاری برای تاکید بر قانونی بودن اعتراضات خودداری کردند. سوم، یافتههای مقاله این سوال را مطرح میکند که آیا فرضیه جایگزینی تاثیرگذار لیچباخ (1987) و اسکات (1985) یعنی این ایده که سرکوب از اعتراضات جلوگیری میکند و در عین حال جرقه خرابکاری را برمیانگیزد ممکن است حداقل در مواردی وارونه باشد.
نتایج برآورد آماری نشان میدهد که افزودن یک افسر پلیس مخفی به منطقه احتمال وقوع اعتراض را با 0.09 انحراف استاندارد افزایش میدهد. این تخمین با احتساب اثرات ثابت سال تقریبا بدون تغییر است. بنابراین، در مجموع، ما یک همبستگی مثبت بین تعداد جاسوسها و اعتراضات را حتی در هنگام کنترل همه عوامل مخدوشکننده ثابت زمان و مواردی که در طول زمان متفاوت هستند، اما در بین شهرداریها ثابت هستند، مشاهده میکنیم. اما این همبستگی است و زمانی که تخمین علّی با لحاظ متغیر ابزاری انجام میشود، این اثر بزرگتر میشود.
تاریخچهای کوتاه از «کشیشان میهنپرست»
در آغاز سال1946، جمهوری خلق لهستان تلاشی هماهنگ برای تبدیل کشیشان کاتولیک به ماموران پلیس مخفی انجام داد. رژیم «بخشی برای کشیشها در جامعه مبارزان برای آزادی و دموکراسی» (ZBOWiD، مخفف لهستانی) تاسیس کرد که اعضای آن بهعنوان «کشیشان میهنپرست» نامیده میشدند. فاسد کردن کشیشان کاتولیک کار آسانی نبود. بسیاری از کشیشها برای دههها در جوامع کار میکردند و رهبران دینی جامعه و بسیار مورد اعتماد بودند. کشیشها نیز از درجه بالایی از خودمختاری برخوردار بودند و توسط واتیکان منصوب میشدند، نه رژیم کمونیستی. علاوه بر این، تعهد عمیق به ارزشهای مسیحی مانع از متقاعد کردن همه کشیشها برای جاسوسی از مردم بود.
برای تبدیل کشیشها به جاسوس، رژیم به روشهای مختلف استخدام تکیه کرد. برخی از کشیشها داوطلبانه به آن پیوستند؛ اما بسیاری از آنها با فشار و روشهای دیگر. برای انجام این کار، پلیس مخفی بهطور سیستماتیک اطلاعاتی را برای تحت فشار قرار دادن کشیشها جمع آوری کرد. افسران پلیس مخفی بر مناطق محلی متمرکز شدند و بهطور خاص روحانیون رده پایینتر را هدف قرار دادند که گمان میرفت در درگیری آشکار با مافوق و اسقف خود بودند.
آنچه برای مطالعه حاضر مهم است، کشیشهای فاسدی هستند که در تلاش رژیم برای استخدام جاسوسان به ابزار جاسوسی حکومت مبدل شدند. کشیشها از اعترافات برای جمعآوری اطلاعات درباره اهل محله استفاده میکردند. این شامل اطلاعاتی درباره مشارکت شهروندان در فعالیتهای زیرزمینی در طول جنگ جهانی دوم یا مواردی از استفاده شهروندان از نامهای جعلی برای اجتناب از پیگرد قانونی از سوی مقامات کمونیستی بود. این اطلاعات سپس توسط پلیس مخفی برای باج گیری از شهروندان و تبدیل آنها به جاسوسان جدید استفاده شد.
بهعنوان مثال، یک گزارش پلیس مخفی در سال1948 اشاره میکند که اعترافات یک لحظه بسیار روانی است که ما [پلیس مخفی] باید از آن بهرهبرداری کنیم. اثربخشی استفاده از کشیشهای فاسد برای استخدام جاسوسهای جدید را میتوان به تعداد بسیار زیاد نشان داد، بهعنوان مثال، در منطقه کاتوویکی، در عرض دو ماه، پلیس مخفی شبکه اطلاعاتی خود را از دو نفر در اوایل ژانویه به 14نفر تا پایان فوریه1952 افزایش داد. افزایشی که به تعداد زیادی کشیش فاسد در آن منطقه نسبت داده میشود. استفاده از کشیشهای فاسد و جاسوس بهعنوان یک متغیر ابزاری برای نظارت، کلید درک رابطه علّی این مطالعه است.
خلاصه کلام
این مقاله به بررسی مجدد رابطه آزاردهنده بین سرکوب دولتی و مقاومت پرداخته است. تمرکز تجربی ما بر نظارت فیزیکی در لهستان کمونیستی بود. با تکیه بر دههها دادههای طبقهبندیشده درباره نظارت پلیس مخفی لهستان در منطقه سیلسیا، متوجه شدیم که نظارت با ایجاد خشم گسترده و همچنین با ایجاد انگیزه برای شهروندان برای افشای وفاداری واقعی خود با در نظر گرفتن هزینه بالای طرد شدن از جامعه و در نتیجه تسهیل اقدامات جمعی، باعث اعتراضات ضد حکومتی شد.
قبل از نتیجهگیری، باید بهطور خلاصه درباره پیامدهای مطالعه موردی تاریخی برای دنیای امروز تامل کنیم. اولین سوال برجسته این است که آیا نظارت سنتی و حضوری میتواند درک ما را از نظارت مدرن (دیجیتال) نشان دهد؟ با توجه به شرایط محدوده فوق، میتوان انتظار داشت که نظارت
دیجیتال به سهدلیل محرک کمتری برای مقاومت ضد رژیم باشد. اولا، نظارت
دیجیتال مسلما پنهانتر از اشکال سنتی نظارت فیزیکی است. بنابراین، با توجه به اینکه دشمن نامرئی است، شهروندان ممکن است خشم کمتری علیه رژیم داشته باشند. دوم، نظارت
دیجیتال به قلمرو
دیجیتال محدود میشود.
بنابراین مسلما جامعتر از نظارت فیزیکی است، حداقل همانطور که در لهستان انجام شده بود. بنابراین، شهروندان میتوانند راحتتر از نظارت
دیجیتال فرار کنند؛ بهعنوان مثال، با آفلاین ماندن. سوم، نظارت
دیجیتال بر استفاده از خبرچینها متکی نیست. در نتیجه، سطوح مشابهی از بیاعتمادی در جوامع ایجاد نمیکند که پیششرطی حیاتی برای ایجاد انگیزه برای افشای وفاداری مخالفان است. با این اوصاف، نظارت
دیجیتال ممکن است راه (هزینهای) موثرتری برای افزایش هزینههای مبادله مقاومت ضد رژیم باشد، حداقل در مقایسه با شنود، استراق سمع یا استفاده و مدیریت مخبران. با این حال، باید احتیاط کنیم که این ملاحظات حدس و گمان هستند؛ اگرچه بر ضرورت مقایسه اشکال مختلف شیوههای نظارت تاکید میکنند.
سوال دوم مربوط به خود لهستان و بهویژه وجود Solidarność (سازمان اتحادیه کارگری لهستان) است. تبدیل خشم به کنش جمعی کار بیاهمیتی نیست. شواهد حاکی از آن است که Solidarność به دو دلیل کلیدی برای انجام وظیفه تبدیل خشم به اقدام جمعی در موقعیت خوبی قرار داشت. اولا، Solidarność یک ائتلاف تازهتاسیس و از پایین به بالا از اتحادیههای کارگری بود که حداقل در ابتدا رهبری مرکزی مشخصی نداشت. بنابراین اتحادیه در موقعیت ایدهآلی قرار داشت تا با سازماندهی اعتراضات خودجوش، خشم فزاینده شهروندان را به اقدام جمعی پایدار ضد رژیم تبدیل کند.
یک سازمان رسمیتر با سلسلهمراتب سفت و سخت ممکن است نتواند بهصورت محلی و به اندازه کافی سریع عمل کند تا بر خشم شهروندان سرمایهگذاری کند (که معمولا غیرقابل پیشبینی و کوتاهمدت است). بهعنوان مثال، آندری گویازدا بر خودانگیختگی Solidarność بهعنوان یکی از بزرگترین نقاط قوت آن تاکید کرد. او نوشته است: «اعتصاب چگونه سازماندهی شد؟ نمی دانم چقدر سازماندهی شده بود. همه چیز نشان میدهد که طبق هیچ برنامهای پیش نرفته است. زمان بسیار عجیبی بود که افراد مناسب در جای مناسب بودند.» دوم، این واقعیت که Solidarność یک سازمان جدید بود و نقش آن در تشویق افشای وفاداری واقعی شهروندان، اقدام جمعی را تسهیل کرد که باعث تقویت بیشتر اقدامات ضد رژیم شد. یک سازمان قدیمی - مانند کلیسای کاتولیک – نمیتوانست اعضای بالقوه را بسته به تمایل آنها برای ابراز علنی مخالفت بسیج کند؛ زیرا اکثر شهروندان قبلا بخشی از آن بودند.
بهطور گستردهتر، این ملاحظات بر نقش مهم ساختار فرصتهای سیاسی بزرگتر در لهستان در دهههای 1970 و 80 در هدایت اعتراضات تاکید میکند. در غیاب Solidarność، خشم (تا حدی توسط نظارت برانگیخته شد) ممکن است فقط به چند اعتراض خودجوش منجر شده باشد، همانطور که در دهه1970 اتفاق افتاد. با این حال، تا دهه1980 بود که خشم و اعتراضات نهایی به یک جنبش اجتماعی گستردهتر تبدیل شد. همانطور که گفته شد، Solidarność توانست این کار را انجام دهد، مسلما، زیرا سازمانی جدید و غیرمتمرکز از کارگران بود که نه تنها قادر بود خشم را هدایت کند و افشای ترجیحات را تسهیل کند، بلکه از قانونی بودن اعتراضات در شهرهای صنعتی نیز اطمینان حاصل کند. تجزیه و تحلیل دقیق این متغیرها فراتر از محدوده مطالعه حاضر است؛ زیرا ما یک مورد خاص را مطالعه کردیم.
منبع : Does State Repression Spark Protests? Evidence from Secret Police Surveillance in Communist Poland, KRZYSZTOF KRAKOWSKI, 2022, American Political Science Review