دو نظریه مطرح روابط بینالملل به بررسی انقلاب ترامپ در سیاست خارجی پرداختند
ارزیابی آکادمی از شکاف آمریکا و متحدان
اقتصاد جهان
بزرگنمايي:
بازار آریا - دنیایاقتصاد: استفان والت، نظریهپرداز روابط بینالملل و استاد دانشگاه هاروارد، سیاست خارجی ترامپ را از منظر دو نظریه مطرح روابط بینالملل یعنی موازنه تهدید و نظریه کالاهای عمومی بررسی کرده است. او معتقد است که سیاستهای نامتعارف و غیرقابل پیشبینی کاخ سفید باعث نگرانی متحدان آمریکا شده و آنان را به تشکیل ائتلافهای جدید سوق داده است. در مقابل، برخی کشورها بهدلیل هزینههای مقاومت، از تقابل اجتناب میکنند. والت هشدار میدهد که ادامه این روند، موقعیت آمریکا را تضعیف میکند و فرصتهای بیشتری برای رقبای جهانیاش فراهم خواهد کرد.
استفان والت 3فوریه در نشریه فارنپالیسی نوشت: قسم میخورم: برنامه من این بود که در این هفته درباره چیزی غیر از رئیسجمهور ایالاتمتحده دونالد ترامپ بنویسم، اما سیل سیاستهای بدی که از کاخ سفید سرچشمه میگیرد غیرممکن است که نادیده گرفته شود. من قرار است درباره چیزهایی بنویسم که مهم هستند و سیاست خارجی قدرتمندترین کشور جهان مطمئنا یکی از آنهاست؛ بهویژه وقتی که سیاست خارجی را به شکل ناگهانی و گسترده به سمت چیزهای عجیب و غریب میکشد. مساله کلیدی تاثیری است که اعمال تعرفههای ترامپ، خروج او از سازمان بهداشت جهانی و سایر ابتکارات اخیر او بر زندگی آمریکاییها خواهد داشت و بخشی از پاسخ به این سوال بستگی به این دارد که بقیه جهان چگونه به تلاشهای سنگین ترامپ برای ضرب و شتم و قلدری آن واکنش نشان میدهند – از برخی از نزدیکترین متحدان ما شروع میشود. چند هفته پیش درباره این موضوع نوشتم؛ اما امروز میخواهم موضوعات مفهومی و نظری گستردهتری را که زیربنای آن است بررسی کنم.
همانطور که من مشاهده میکنم، آنچه ما در اینجا داریم، برخورد تئوریهای رقیب درباره نحوه عملکرد جهان است. اولی دوست قدیمی من نظریه موازنه قدرت/تهدید است. دوم نظریه عمومی کالاها است. هر دو دیدگاه به شما بینشهای مهمی درباره چگونگی کارکرد جهان ارائه میدهند. سوال این است که کدامیک روشنترین بینش را درباره آنچه در حال حاضر ممکن است رخ دهد، ارائه میکند.
نظریه موازنه تهدید
بیایید با نظریه موازنه تهدید شروع کنیم. منطق آن ساده است: در جهانی فاقد قدرت مرکزی، همه دولتها تمایل دارند که اگر یک دولت بیش از حد قوی شود نگران باشند؛ زیرا نمیتوانند مطمئن باشند که چگونه ممکن است از قدرتی که در اختیار دارد استفاده کند. نتیجه این است که دولتهای ضعیفتر تمایل زیادی به متحد کردن نیروها برای کنترل قدرتهای قویتر دارند و در صورت تلاش برای تسخیر یا تسلط بر قدرتهای ضعیفتر، آنها را شکست میدهند. اگر یک قدرت قوی در نزدیکی آن قرار گیرد یا ارتش قدرتمندی داشته باشد که به نظر میرسد اساسا برای سلطه بر دیگران طراحی شده است یا اگر به نظر برسد که نیات بدی دارد، تمایل به تعادل افزایش مییابد. به همین دلیل است که من مدتها استدلال کردهام که دولتها در برابر تهدیدها تعادل برقرار میکنند و نه فقط قدرت.
این نظریه به توضیح یک ناهنجاری قابل توجه و پایدار در سیاست جهانی کمک میکند. ایالاتمتحده قویترین قدرت اقتصادی و نظامی جهان از زمان جنگ جهانی دوم بوده است، با این حال بیشتر قدرتهای بزرگ و متوسط جهان ترجیح میدهند با آن همسو شوند تا اینکه در برابر آن تعادل برقرار کنند. آنها نه برای همسویی با واشنگتن برای راضی کردن آن، بلکه با ایالاتمتحده در برابر کشورهایی (مثلا اتحاد جماهیر شوروی) که دقیقا همسایه آنها بودند و به نظر میرسید که جاهطلبیهای خطرناکی دارند تعادل برقرار میکردند. نتیجه اینکه سیستم اتحاد جنگ سرد آمریکا همیشه غنیتر، از نظر نظامی قویتر و تاثیرگذارتر از شرکای مختلف همسو با مسکو بود. با وجود قدرت گسترده، ایالاتمتحده هرگز با یک ائتلاف متعادلکننده به همان اندازه قدرتمند روبهرو نبوده است. این تا حدودی بهدلیل فاصله جغرافیایی آن از دیگر مراکز کلیدی قدرت جهانی بوده است؛ اما همچنین به این دلیل که بسیاری از کشورهای کلیدی - از جمله همسایگان نزدیک مانند کانادا- آن را بهویژه تهدیدکننده نمیدانستند. این وضعیت حتی در دوران نظام بینالملل تکقطبی، ادامه داشت و میتوان انتظار داشت که سایر کشورها برای کنترل نفوذ آن اقدامات بیشتری انجام دهند.
تلاشهای اندکی برای «تعادل نرم» صورت گرفت؛ اما بیشتر در میان مجموعهای از بازیگران نسبتا ضعیف مانند «محور مقاومت» در خاورمیانه مورد نظر قرار گرفت. اگرچه متحدان ایالاتمتحده اغلب قضاوت ایالاتمتحده را زیر سوال میبردند و نگران بودند که سیاستهای ایالاتمتحده ممکن است بهطور ناخواسته به آنها آسیب برساند (تهاجم به عراق در سال2003 صحت این ترسها را تایید کرد)، در حالت تعادل، آنها همچنان ایالاتمتحده را بهعنوان یک شریک مفید و نه بهعنوان یک خطر جدی میدیدند. برتری ایالاتمتحده نیز قابل تحمل بود؛ زیرا هر دو دولت دموکرات و جمهوریخواه نفوذ قابل توجه خود را از طریق نهادهای چندجانبه مانند ناتو اعمال میکردند و بهطور کلی با متحدان با احترام رفتار میکردند. اما رویکرد ستیزهجویانه دولت ترامپ به کشورهای سنتی طرفدار آمریکا مانند کانادا یا دانمارک بیسابقه است. شرکای آمریکایی نه تنها باید نگران باشند که ایالاتمتحده دیگر قابل اعتماد نیست، بلکه باید نگران باشند که ایالاتمتحده بهطور فعال بدخواه است. وقتی رئیسجمهور تهدید میکند که کانال پاناما را بازپس میگیرد یا گرینلند را فتح میکند یا کانادا را به پنجاهویکمین ایالت تبدیل میکند - مهم نیست که معاهدات موجود چه میخواهند یا پاناما، دانمارک یا گرینلندها درباره آنچه میگویند- همه کشورها باید نگران باشند که ممکن است گزینه بعدی باشند.
همانطور که تئوری موازنه تهدید پیشبینی میکند، برخی از رهبران این کشورها در حال حاضر از تلاشهای هماهنگ برای مقاومت در برابر برنامه خطرناک ترامپ حمایت میکنند. هفته گذشته، کریستیا فریلند، وزیر دارایی سابق کانادا خواستار برگزاری نشست سران مکزیک، پاناما، کانادا و اتحادیه اروپا شد تا پاسخهای مشترکی به تعرفهها و حق حاکمیت ترامپ ارائه دهند.
مصر، اردن، عربستان سعودی، امارات متحده عربی، قطر، تشکیلات خودگردان فلسطین و اتحادیه عرب با صدور بیانیهای مشترک پیشنهاد ترامپ برای پاکسازی نژادی فلسطینیان از غزه و کرانه باختری را رد کردند. اگر ترامپ به مسیر کنونی خود ادامه دهد، چنین تلاشهایی افزایش خواهد یافت و برخی کشورها به دنبال کمک از پکن خواهند بود؛ البته اگر اهرمهای بیشتری علیه واشنگتن بهدست آورند. این وضعیت تغییری اساسی در سیاست خارجی ایالاتمتحده رقم خواهد زد که بهناچار شکاف میان این کشور و رقبای جهانیاش را کاهش میدهد. شرکای آسیایی آمریکا مشتاق همکاری با واشنگتن بودهاند؛ زیرا آنها نگران توازن قدرت منطقهای هستند و از ایالاتمتحده برای حفظ آن کمک میخواهند. با این حال، اگر ایالاتمتحده شروع به رفتار مانند روسیه و چین کند و همچنان به تهدید جنگهای تجاری جدید ادامه دهد، مزایای پیوند نزدیک با واشنگتن کاهش خواهد یافت. کشورهایی که عادت به پیروی از رهبری ایالاتمتحده دارند، راهبردهای دیگری را برای محافظت از خود در برابر هوا و هوسهای ایالاتمتحده بررسی میکنند.
نظریه عمومی کالاها
بهطور خلاصه، یکی از تئوریهای بادوامتر و قویتر سیاست جهانی نشان میدهد که رویکرد رادیکال ترامپ به سیاست خارجی نتیجه معکوس خواهد داد. او ممکن است در کوتاهمدت چند امتیاز کسب کند؛ اما نتایج بلندمدت مقاومت جهانی بیشتر و فرصتهای جدید برای رقبای آمریکا خواهد بود.
با این حال، اینجا جایی است که تئوری عمومی کالاها مطرح میشود و به جهت دیگری اشاره میکند. رام کردن قدرت آمریکا مستلزم اقدام هماهنگ و تمایل به تحمل هزینههای مخالفت است. واداشتن سایر ایالتها به صفآرایی در برابر ترامپ زمان میبرد و برخی از دولتها وسوسه میشوند که آزادانه سوار شوند و امیدوارند که شخص دیگری کارهای سنگین را به دوش بکشد. در این شرایط، ایالاتمتحده میتواند تفرقه بینداز و حکومت کن را بازی کند و سعی کند با دادن امتیازات فردی، برخی از کشورها را از بین ببرد. دشواری سازماندهی یک ائتلاف متوازن را نباید دست کم گرفت؛ بهویژه برای کشورهایی که سیستمهای سیاسی آنها خود تحت فشار هستند و بدون شک این چیزی است که ترامپ روی آن حساب میکند.
اما باید توجه داشت: حفظ تعادل جهان مستلزم استفاده انتخابی از قدرت ایالاتمتحده و مقدار قابل توجهی خویشتنداری است. یعنی به دنبال هر فرصتی برای تحقیر کشورهای ضعیفتر یا رهبران آنها نباشیم. سایر کشورها باید متقاعد شوند که واشنگتن به وعدههای خود عمل خواهد کرد و قطع یک توافق یا دادن امتیاز صرفا درخواستهای جدیدی را ایجاد نخواهد کرد. متاسفانه، خویشتنداری، وفای به قولها و رفتار محترمانه با دیگران هرگز بخشی از کتاب بازی ترامپ نبوده و افراد کمصلاحیتی که او منصوب کرده است، این احتمال را کاهش میدهد که سیاست خارجی ایالاتمتحده با ظرافت عمل کند.
همگان از قدرت ایالاتمتحده آگاهند؛ اما اکنون شاهد پیامدهای کنار گذاشتن دستکش مخملین هستیم. همانطور که واقعگرایان طی دههها هشدار دادهاند و تجربه تاریخی از مهاجمان گذشته نشان میدهد، کشورهایی که به زورگویی و مجازات بهعنوان ابزار اصلی دیپلماسی متوسل میشوند، سرانجام بر هرگونه بیمیلی اولیه به ایجاد موازنه غلبه میکنند و خود را در وضعیتی مییابند که دوستان کمتر، دشمنان بیشتر و نفوذ محدودتری دارند. تصور نمیکردم ایالاتمتحده بتواند همسایگان نزدیک و بسیاری از متحدان دیرینه خود را بهطور دائمی از خود براند، اما شواهد نشان میدهد که دقیقا در همین مسیر قرار گرفته است.
-
چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۳ - ۰۰:۰۷:۳۵
-
۷ بازديد
-
روزنامه دنیای اقتصاد
-
بازار آریا
لینک کوتاه:
https://www.bazarearya.ir/Fa/News/1261441/