باور به توانمندیهای فردی، مسیر درست برای تشخیص اولویتها را پیش رویمان قرار میدهد
«مرکز کنترل»؛ راهی برای تشخیص رضایت شغلی
گزارش ویژه
بزرگنمايي:
بازار آریا - نویسنده: Heather v. MacArthur مترجم: منا اختیاری همه ما با محیطی طرف هستیم که روزانه به ما یادآوری میکند هیچچیز قطعی نیست. تا روی چیزی متمرکز میشویم، اولویتهای متضاد، ارتباطات پیوسته و هشدارهای جدید بیپایان حواسمان را پرت میکنند.
پس چطور میتوانیم تشخیص دهیم که چه چیزهایی را نادیده بگیریم و به چه چیزهایی توجه کنیم؟ شاید پاسخش ساده باشد، اما تشخیص و پیادهسازیاش الزاما آسان نیست. این فرآیند با شناسایی «مرکز کنترلمان» آغاز میشود.
منظور از «مرکز کنترل» چیست؟
اول، باید ببینیم که اصلا عبارت «مرکز کنترل» به چه معناست و چه ارتباطی با تجربیات شغلی و شخصی ما دارد. مرکز کنترل یک مفهوم روانشناسی است که به باور فرد درباره میزان کنترل او بر اتفاقات زندگیاش اشاره دارد. اولین بار «جولین راتر» در سال 1954 به این مفهوم پرداخت و از آن زمان به یکی از جنبههای مهم روانشناسی تبدیل شده است.
این عبارت که به درک فردی از علل اصلی و بنیادی رویدادهای زندگی اشاره دارد، به دو دسته داخلی و خارجی تقسیم میشود. ذهنیت مرکز کنترل خارجی زمانی شکل میگیرد که تمام تجربیات زندگی و نتایج اتفاقات را به عوامل خارجی نسبت میدهیم که در کنترل ما نیستند. در چنین حالتی فرد تمرکزش را روی جلوگیری از شرایطی که به «بدشانسی» منجر شود میگذارد و امیدوار است مشکلاتش با «خوششانسی» رفع و رجوع شوند.
در مقابله با تغییرات سریع و هرجومرج هم به راحتی در جهات گوناگونی کشیده میشود و عمدتا در برابر عوامل خارجی واکنشی عمل میکند.
این رویکرد میتواند روش بسیار پراسترسی برای مدیریت کار و زندگی باشد و نشاندهنده بیاعتمادی به تواناییهای خود در پیدا کردن راهحل و خلق تجربیاتی است که میخواهیم داشته باشیم. معمولا نوعی انفعال در این رویکرد دیده میشود؛ چیزی شبیه به اینکه امیدوار باشیم اتفاق خوبی برایمان بیفتد، اما هیچ اقدامی برای تحقق آن نکنیم.
در حالی که ذهنیت مرکز کنترل داخلی نقطه تمرکز را از اتفاقی که برای فرد میافتد میگیرد و به هدف غایی فرد تغییر میدهد. در این حالت، ممکن است همچنان همان سطح از هرجومرج و عدمقطعیت و شلوغی وجود داشته باشد، اما این دسته از افراد به هدف یا مقصود بزرگتری پایبند هستند.
این تغییر دیدگاه باعث میشود محیطشان از آن میدان مین که باید از آن بترسند و لرزان و با احتیاط در آن حرکت کنند و به اتفاقات واکنش نشان دهند، به مسیر پرچالشی تبدیل شود که باید با دقت و درایت مسیریابی کنند تا به اهدافشان دست یابند.
در این حالت، پویایی و اقدام و عمل در جهت رسیدن به هدف وجود دارد. شرکت تحقیقاتی Leadership IQ که در زمینه آموزش رهبری سازمانی فعالیت میکند، از بیش از 11هزار نیروی کار درباره میزان مشارکت شغلیشان نظرسنجی کرد.
آنها سوالات متداولی را که در نظرسنجی سطح مشارکت مطرح میشوند، با معیارهای جدید شخصیتی و سلامت روان مقایسه کردند تا دریابند در پیشبینی میزان مشارکت و الهامبخشی کلی کارکنان، کدام سوالها موثرتر بودهاند.
نتایج این پژوهش نشان داد که:
رضایت شغلی: افکاری که مرکز کنترل داخلیشان ضعیف بود، به این سوال نمره 1.85 دادند، در حالی که میزان رضایت شغلی افرادی که مرکز کنترل داخلی بالایی داشتند، 4.37 بود. به عبارت دیگر، افرادی که مرکز کنترل داخلی بالاتری داشتند، 136درصد از کارشان راضیتر و در کار خود خوشحالتر بودند.
توصیه شرکت: برخورداری از مرکز کنترل داخلی به این معناست که 148درصد بیشتر احتمال دارد کارکنان، شرکت خود را به عنوان سازمانی عالی برای کار توصیه کنند.
ارائه بیشترین تلاش: افرادی که مرکز کنترل داخلی ضعیفی داشتند (یا به عبارت دیگر مرکز کنترلشان خارجی بود) به این سوال نمره 2.24 دادند، در حالی که کارکنان دارای مرکز کنترل داخلی بالا، نمره 4.78 دادند. به عبارت دیگر، افرادی که مرکز کنترل داخلیشان بالاست، 113درصد بیش از سایر کارکنان تمام تلاششان را وسط میگذارند.
قدرتبخشی/ توانمندسازی/ اختیار: افرادی که هنگام فکر کردن به اهداف و انگیزههایشان به عوامل داخلی بیشتر اهمیت میدهند تا عوامل خارجی، شانس بسیار بیشتری برای تجربه سلامت روان و مشارکت شغلی مثبت دارند. همچنین احتمال دچار شدنشان به درماندگی آموختهشده هم (پدیدهای که در آن فرد از احساس ناتوانی رنج میبرد) بسیار کمتر میشود.
سلامت و رفاه: افرادی که مرکز کنترلشان داخلی است، احتمال سلامتیشان خیلی بالاتر است، سطوح کمتری از استرس روانی را تجربه میکنند و اعتماد بیشتری به توانایی خود دارند و بر این باورند که میتوانند بر اتفاقات زندگیشان تاثیرگذار باشند.
به چه چیزهایی نیاز داریم؟
عزتنفس خود را بسازید
یک گام بزرگ در جهت بهرهگیری از مرکز کنترل داخلی، باور به ارزشمندی و تواناییهای خودمان است. اینجاست که نقش مراقبت از خود و توجه به سلامتی حیاتی میشود، چون اینکه بدانیم ارزشش را داریم که مراقب خود باشیم، بنای انجام کارهای بزرگتری میشود. اما اگر در مواجهه با انبوه بحرانهای روزانه مرتب خود را کنار بگذاریم و از اولویت خارج کنیم، انرژی لازم برای دستیابی به اهدافمان را نخواهیم داشت. یا بدتر از آن، شاید حتی فکر نکنیم که اصلا اهدافمان ارزش به دست آوردن داشته باشند. عزت نفس و مرکز کنترل به شدت به هم مرتبط هستند.
طبق نظرسنجی صورتگرفته توسط شرکت نرمافزار آنلاین حسابرسی کسبوکارهای کوچک «اسکاینوا»، 83درصد آمریکاییها معتقدند که داشتن شغل خوب نقش بسزایی در میزان عزت نفسشان دارد. بیش از نیمی از افرادی که از کارشان راضی بودند (51 درصد) هم عزت نفس بالایی داشتند. افرادی که در کارشان فراتر از انتظارها ظاهر میشدند هم به احتمال 77درصد احساس ارزشمندی بسیار بالاتری داشتند.
تسلط بر نفس خود را تقویت کنید
یکی از جنبههای حیاتی برخورداری از مرکز کنترل داخلی و ماندن در این فاز، این است که انضباط لازم برای فداکاری کوتاهمدت به منظور دستیابی به خواستههای بلندمدت را داشته باشید. اغلب آسانتر است که سرجایمان بنشینیم و برای چیزهایی که نمیخواهیم و وضعیتی که از آن راضی نیستیم زانوی غم بغل بگیریم تا اینکه پای در مسیر ناشناختهای بگذاریم و باور داشته باشیم که میتوانیم آنچه را که میخواهیم رقم بزنیم. اینکه بتوانیم متمرکز و هدفمند پیش برویم یا همهچیز را رها کنیم و دائما غر بزنیم، همه به تمرین انضباط و مقید کردن خود به شکلدهی عادات خوب در زندگی روزمرهمان برمیگردد.
خیالات مثبت خود را پرورش دهید
اگر فقط قادر باشید چیزهای ملموسی را که پیش روی شماست ببینید، هیچ دلیلی برای حرکت به سوی ناشناختهها نخواهید داشت. باید حواسمان باشد که از خیالات مثبتمان استفاده کنیم. در ذهنیت مرکز کنترل خارجی، معمولا خیالات منفیمان بیش از حد فعال میشوند. درباره آینده پیشبینیهای منفی انجام میدهیم و به خیالمان با این کار خود را برای بدترین پیشامدها آماده میکنیم. در حالی که این رویکرد صرفا ما را در جای خود خشک میکند و به ما احساس ناتوانی میدهد.
وقتی از تخیلاتمان استفاده میکنیم تا آنچه را که دوست داریم در ذهنمان مجسم کنیم، در حقیقت خود را به چیزی متصل میکنیم که باعث میشود بخواهیم به سمت هدفی حرکت کنیم. این خیالپردازی مثبت یکی از جنبههای توانایی اولویتبندی چیزهای واقعا مهم است که اغلب نادیده گرفته میشود. ما به چشماندازی نیاز داریم که جذابتر از میلیونها موردی باشد که سعی در جلب توجه ما دارند.
طبق گزارش مجله آمریکایی بهداشت عمومی، «تعاملات خلاقانه به کاهش اضطراب، تنش و اختلالات خلقی کمک میکنند». آنها این فرضیه را مطرح کردند که اگر به خودمان اجازه دهیم حقیقتا خلاق باشیم، میتوانیم روی تمام خودمان و کلیت شخصیت خود تمرکز کنیم.
با ورود به سال جدید میلادی، باید این واقعیت را بپذیریم که سر و صداها و درخواستهای دائمی برای جلب توجه ما کاهش نخواهند یافت و این صرفا به عهده خود ماست که تعیین کنیم در نهایت برای این سال و سالهای بعد میخواهیم روی چه چیزی تمرکز کنیم؟ چه تاثیری به جا بگذاریم؟ به چه کسی کمک کنیم؟ چه چیزی خلق کنیم؟
دقیقا مثل برنامهریزی برای یک سفر، باید مشخص کنیم که میخواهیم کجا برویم. آنوقت میتوانیم تصمیم بگیریم که در سفرمان برای رسیدن به مقصد، چه چیزهایی بیشترین اهمیت را دارند. اگر هدفی برای خود تعیین نکنیم، محیط خارجی ما به راحتی میتواند باعث حواسپرتی یا فرسودگیمان شود. آن هدف، مسیر درست حقیقی ماست که میتوانیم برای تشخیص اولویتهایمان، چیزهایی را که اهمیت دارند و شاید مهمتر از آن، چیزهایی راکه اهمیت ندارند و باید فدایشان کنیم، از آن بهره ببریم.
منبع: Forbes
-
سه شنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۴:۲۸
-
۶ بازديد
-
روزنامه دنیای اقتصاد
-
بازار آریا
لینک کوتاه:
https://www.bazarearya.ir/Fa/News/1229542/