آیا بازارهای انحصاری همیشه به زیان مصرفکنندگان عمل میکنند؟
سیاه و سفید انحصار بازار
اقتصاد جهان
بزرگنمايي:
بازار آریا - دنیای اقتصاد : در علم اقتصاد رقابت به این خاطر مهم است که افزایش بهرهوری را تضمین میکند و کیفیت و قیمت مناسب را برای مصرفکنندگان به ارمغان میآورد. در کتابهای درسی اقتصاد، رقابت را با سنجههایی چون سهم بازار یا حاشیه سود بنگاه میسنجند؛ بهطوریکه هرچه سهم بنگاه از بازار یا حاشیه سود آن بالاتر باشد، رقابت در اقتصاد سطح پایینتری دارد. اما یک اقتصاددان آمریکایی با تمرکز بر ایده «کشف کارآفرینانه»، رقابت در اقتصاد را به شکل دیگری روایت میکند. به گفته او، رقابت و پویایی اقتصادی از سوی کارآفرینان سودجو، وجه مفید خود را در قالب بازتخصیص منابع در شیوههای بهتر تولید و افزایش بهرهوری نشان میدهد؛ به همین خاطر سنجه رقابت در یک اقتصاد این است که به مرور زمان بنگاههای بهرهورتر سهم خود را از بازار افزایش دهند. بررسی آمارها با این شاخص نشان میدهد همان صنایعی که بیشترین حاشیه سود را دارند، رقابتیتر هستند و با بهرهوری بالاتری کار میکنند. این یافتهها شاخصهای مرسوم سنجش رقابت در یک اقتصاد را به چالش میکشد.
برایان آلبرشت/ ترجمه و تنظیم مهران خسروزاده: در کتب درسی علم اقتصاد، رقابت در بازار با سنجههایی چون سهم یک بنگاه از بازار یا حاشیه سود آن سنجیده میشود؛ بهطوریکه هرچه این دو سنجه برای یک یا چند بنگاه بالاتر باشد، رقابت در آن کمتر است و متعاقبا بهرهوری کاهش مییابد. با این حال یک اقتصاددان آمریکایی با کمک گرفتن از ایده «بازار به مثابه کشف کارآفرینانه» توضیح میدهد که عملکرد کارآفرینان خود را در افزایش بهرهوری متبلور میسازد و سنجیدن بالا بودن رقابت در اقتصاد با بررسی این نکته انجام میشود که بنگاههای بهرهورتر به مرور سهم خود را از بازار افزایش میدهند. از سوی دیگر، آمارها حاکی از آن است بنگاههایی که بیشترین حاشیه سود را دارند در همان صنایعی به چشم میخورند که کمترین افت رقابت و پویایی اقتصادی در آنها به چشم میخورد.
برایان کاپلان، استاد اقتصاد دانشگاه جورج میسون در پست اخیرش درباره اقتصاد اتریشی، اشاره میکند که حدود سال 2000 متوجه شد جان هالتیوانگر، یک اقتصاددان جریان اصلی، شواهد تجربی زیادی جمعآوری کرده که اهمیت تخریب خلاقانه شومپیتر را تایید میکند. او آرزو داشت که اقتصاددانان اتریشی بیشتر با این پژوهشهای تجربی درگیر شوند. من نیز کاملا با او همنظر هستم؛ زیرا این پژوهشها به ما کمک میکنند تا فرآیند رقابت را بهتر درک و اندازهگیری کنیم.
به جای تمرکز بر شومپیتر، من میخواهم روی عزراییل کرزنر تمرکز کنم که او نیز در آن زمان دیدگاهی رادیکال درباره رقابت ارائه داد. به جای تمرکز بر ساختار بازار یا تعداد شرکتها، کرزنر بر کشف کارآفرینانه تاکید میکند. کارآفرینان نسبت به فرصتها هوشیار هستند و اختلاف قیمت و فرصتهای سودآوری را که از عدم تعادل بازار ناشی میشوند، کشف میکنند. این فرآیند کشف است که موتور محرک رقابت در بازار است.این فرآیند کشف دقیقا چه کاری انجام میدهد؟ منابع را از کاربردهای کمارزش به کاربردهای باارزشتر منتقل میکند. کارآفرینان روشهای بهتری برای استفاده از منابع شناسایی میکنند. برخی از آنها فرصتهای آربیتراژ را شناسایی میکنند، مانند اختلاف قیمت بین بازارها. این بیشتر شبیه یک کارآفرین به سبک کرزنر است. برخی دیگر روشهای تولید جدید یا محصولاتی را کشف میکنند که ارزش بیشتری از منابع موجود ایجاد میکنند. این بیشتر شبیه دیدگاه شومپیتر است. هر دو نوع کشف به بهبود نحوه استفاده از منابع در اقتصاد کمک میکنند.
اما چگونه میتوانیم اندازهگیری کنیم که این فرآیند موثر است؟ اگر کرزنر درست گفته باشد، باید شاهد تخصیص مجدد و مداوم منابع باشیم؛ بهطوریکه کارآفرینان کاربردهای بهتری برای آنها پیدا کنند. این تخصیص مجدد باید بهطور سیستماتیک منابع را به سمت شرکتها و فعالیتهای بهرهورتر سوق دهد.ما در واقع میتوانیم بخش اول یا همان تخصیص مجدد را اندازهگیری کنیم. در ایالات متحده، تخصیص مجدد زیادی داریم. فقط در اکتبر2024، کسبوکارهای آمریکایی 5.3 میلیون کارگر جدید استخدام کردند و تقریبا تعداد مشابهی را اخراج کردند. چگونه این را میدانیم؟ هالتیوانگر و همکارانش به توسعه منابع دادهای کلیدی مانند نظرسنجی «فرصتهای شغلی و گردش نیروی کار» (JOLTS) و سایر دادهها در زمینه پویایی و تخصیص مجدد، مانند پایگاه داده «طولانیمدت مشاغل تجاری» کمک کردند. قبل از این پایگاههای داده، اقتصاددانان شواهد سیستماتیکی از این گردش عظیم نیروی کار در اختیار نداشتند.
با دنبال کردن موسسات فردی در طول زمان، این دادهها نشان میدهند که چه میزان ایجاد و از بین رفتن شغل در یک اقتصاد پویا اتفاق میافتد.بخش دشوارتر اندازهگیری این است که آیا این تخصیص مجدد به بهبود استفاده از منابع کمک میکند یا خیر؟ آیا این گردش واقعا مفید است؟ آیا برخی از اقتصادها بهتر از دیگران از کارآفرینی کرزنری بهره میبرند؟ من استدلال کردهام که یک رویکرد میتواند از چیزی که به آن «تجزیه آلی-پِیکس» میگویند، استفاده کند.این تجزیه، بهرهوری بازار را به دو بخش تقسیم میکند:
بهرهوری کل بازار = بهرهوری متوسط + کوواریانس (سهم بازار، بهرهوری)
عبارت کوواریانس نشان میدهد که آیا شرکتهای بهرهورتر به مرور زمان سهم بیشتری از بازار را بهدست میآورند یا خیر؟ این عبارت در واقع رابطه بین بهرهوری و سهم بازار را نشان میدهد. وقتی همبستگی مثبتی قوی بین این دو وجود دارد، نشان میدهد که منابع بهطور سیستماتیک به سمت کاربردهای با ارزشتر سوق داده میشوند. دقیقا همان چیزی که کرزنر بهعنوان فرآیند بازار کارآفرینانه توصیف کرده است. به همین دلیل، من استدلال کردهام که این عبارت باید بهعنوان معیاری برای رقابت در نظر گرفته شود.بارتلسمان، هالتیوانگر و اسکارپتا اولین کسانی بودند که بهصورت سیستماتیک نشان دادند ایالات متحده در این زمینه بهتر از سایر کشورها عمل میکند هالتیوانگر و همکارانش همچنین اطلاعات بیشتری درباره تخصیص مجدد که اتریشیها باید از آن قدردانی کنند، ارائه دادهاند. بهعنوان مثال، اسلاوا، هالتیوانگر و کوگلر درباره اصلاحات تجاری، نیروی کار و بازارهای مالی در کلمبیا در اوایل دهه1990 مطالعه کردهاند. آنها همچنین شاهد افزایش تخصیص مجدد بازار به سمت شرکتهای کارآمدتر بودهاند. بارتلسمان، هالتیوانگر و اسکارپتا متوجه شدند که رابطه آلی - پیکس در بسیاری از کشورهای اروپای شرقی در دهه1990 منفی بود (شرکتهای کمبهرهور سهم بیشتری از بازار را بهدست آوردند). این وضعیت پس از اصلاحات بازار و دور شدن از کمونیسم تغییر کرد. درباره کلمبیا و کشورهای اروپای شرقی، ما شواهد سیستماتیک داریم که نشان میدهد اصلاحات، کارآفرینی کرزنر بیشتری را بهکار گرفته است.صحبت از شومپیتر –درحالیکه او اغلب با کرزنر مقایسه میشود، (کار تجربی نشان میدهد که بینشهای آنها مکمل یکدیگرند.) شومپیتر بر تخریب خلاقانه تاکید داشت- فرآیندی که در آن شرکتهای نوآورتر شرکتهای با بهرهوری کمتر را از بازار بیرون میکنند. کرزنر بیشتر بر آربیتراژ و کشف فرصتهای موجود تمرکز داشت. با این حال، در عمل، هر دو فرآیند در دادهها بهعنوان تخصیص مجدد منابع به سمت شرکتهای بهرهورتر نمایان میشوند. این اندازهگیریها بخشهایی از هر دو مکانیسم را به تصویر میکشند.
آیا این اندازهگیریهای پویایی تمام جنبههای کارآفرینی کرزنر و حتی شومپیتر را پوشش میدهند؟ قطعا نه. اما این اندازهگیریها به ما روشی سیستماتیک برای ارزیابی این موضوع میدهند که آیا بازارها همانطور که کرزنر توصیف کرده، عمل میکنند؛ انتقال منابع به سمت استفادههای بهرهورتر از طریق کشف کارآفرینانه. البته این موضوع درباره تمام اقتصادها صدق نمیکند. بنابراین هیچ راه از پیشتعیینشدهای برای دانستن اینکه کدام اقتصادها عملکرد خوبی دارند، وجود ندارد. ارتباط اصلی که من بین هالتیوانگر و اتریشیها برقرار میکنم این است که کشف کارآفرینی موفق باید در قالب تخصیص مجدد سیستماتیک به سمت شرکتهای با بهرهوری بالاتر نشان داده شود. اگر کارآفرینان در حال شناسایی و بهرهبرداری از فرصتها باشند، باید شاهد جابهجایی سهم بازار به سمت کسانی باشیم که از منابع بیشتر ارزش ایجاد میکنند. این اندازهگیریها کامل نیستند؛ اما به ما این امکان را میدهند که اندازهگیری کنیم که بازارها واقعا بهعنوان فرآیندهای کشف و تخصیص مجدد عمل میکنند، نه تعادلهای ایستا.
تلاشهایی برای کاستن از فاصلهها
اگر بخواهم بهطور بیپرده کمی خودم را تبلیغ کنم، تحقیقات من تلاش دارد تا شکاف میان اتریشیها و هالتیوانگر را پر کند. کار من با رایان دکر (همکار هالتیوانگر) به رابطه بین شاخصهای قدرت بازار، مانند حاشیه سود که اغلب بهعنوان نشانهای از فقدان رقابت و پویایی کسبوکار در سطح صنعت در نظر گرفته میشود، میپردازد. بیشتر افراد فکر میکنند که قدرت بازار در ایالات متحده در حال افزایش است و پویایی در حال کاهش است. هر دوی اینها نشانههای بدی برای وضعیت رقابت هستند. به جای تمرکز بر روندهای کلی، ما بررسی میکنیم که آیا صنایعی که حاشیه سود بالاتری دارند، همان نوع کاهش پویایی را نشان میدهند که بهعنوان نشانهای از کاهش رقابت در نظر گرفته میشود یا خیر؟
آنچه ما یافتیم، حکایت از چالشی برای باور رایج درباره قدرت بازار دارد. صنایعی که بیشترین افزایش حاشیه سود را تجربه کردند، کمترین کاهش پویایی را داشتند. این دو شاخص رقابت به جهات مخالف اشاره میکنند. اما این از منظر کرزنر کاملا منطقی است: حاشیه سود و سود میتوانند نشاندهنده کشف موفقیتآمیز کارآفرینی باشند، نه قدرت مضر بازار. زمانی که شرکتها روشهای بهتری برای خدمت به مشتریان یا کاهش هزینهها پیدا میکنند، میتوانند حاشیه سود بالاتری درخواست کنند؛ درحالیکه سهم بازار خود را نیز افزایش میدهند. این دقیقا همان تخصیص مجدد منابع به سمت شرکتهای بهرهورتر است که رقابت سالم بازار را توصیف میکند.
اما اندازهگیری به تنهایی کافی نیست؛ ما به مدلهایی نیاز داریم تا ارتباط میان کشف کارآفرینانه و تخصیص مجدد بازار را روشن کنیم. بسیاری از این مدلها توسط اقتصاددانان غیراتریشی توسعه داده شدهاند، اما آشتی دادن این دو میتواند واضحتر باشد. همراه با رافائل گوتمن، من مدلهایی را توسعه دادهام که نشان میدهند کشف کارآفرینانه چگونه تخصیص مجدد در سطح بازار را هدایت میکند. در سادهترین مدل ما، با دو «جزیره» شروع میکنیم که بازارهای جداگانهای دارند و از وجود یکدیگر بیاطلاع هستند. زمانی که کارآفرینان اختلاف قیمت بین این جزایر را کشف میکنند، وارد آربیتراژ میشوند.
این صرفا حرکت به سمت یک تعادل جدید از طریق تعدیل مکانیکی قیمت نیست. تعادل از طریق کشف کارآفرینانه فعال و رقابت بهوجود میآید. همانطور که کارآفرینان بیشتری این فرصت را کشف میکنند، آنها برای بهدست آوردن آن باهم رقابت میکنند. سودها نه از طریق فرآیند «آزمون و خطا» بلکه از طریق کشف و ورود تکرارشونده به رقابت تقسیم میشوند. تمام این موارد میتوانند در یک مدل رسمی گنجانده شوند که دوباره شکاف بین اتریشیها و غیراتریشیها را پر میکند.کرزنر تاکید کرده است که کارآفرینان نسبت به فرصتها هوشیار هستند؛ آنها اختلافات قیمتی و فرصتهای سودآور را که از عدم تعادل بازار بهوجود میآید، کشف میکنند. از طریق آربیتراژ و نوآوری، کارآفرینان به انتقال منابع از استفادههای کمارزش به استفادههای باارزشتر کمک میکنند. این فرآیند کشف و تخصیص مجدد، بازارها را به سمت استفاده بهینه از منابع هدایت میکند.
این یک مقدمه طولانی است تا بگویم که کاپلان درست میگوید. اتریشیها باید بیشتر هالتیوانگر را مطالعه کنند و سایر اقتصاددانان، بهویژه کسانی که به پویایی کسبوکار علاقه دارند، میتوانند از مطالعه بیشتر اقتصاد اتریشی بهرهمند شوند. با تمرکز بر تخصیص مجدد بهجای ساختار، میتوانیم بهتر درک و اندازهگیری کنیم که رقابت بازار چگونه باعث رونق و پیشرفت میشود.
-
پنجشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۳ - ۰۰:۲۲:۰۲
-
۴ بازديد
-
روزنامه دنیای اقتصاد
-
بازار آریا
لینک کوتاه:
https://www.bazarearya.ir/Fa/News/1230944/