بزرگنمايي:
بازار آریا - کنستانتین ریشتر * این یک فصل انتخاباتی تلخ در آلمان است. این کمپین در ماههای خشن زمستان دنبال میشود. کارزارهای انتخاباتی با فروپاشی دولت در دسامبر آغاز شد که مشخصه آن، برگزاری برنامهها در روزهایی است که کوتاه هستند، دما پایین است و هوا زودتر از همیشه تاریک میشود. سطح ضعیف بحثهای سیاسی کمک چندانی به ارتقای روحیه کشور نکرده است.
برای مدت کوتاهی، مالیاتها، مشاغل و مخارج دولتی بیشتر مورد توجه قرار گرفت. اما در اواخر ژانویه یک افغانستانی به یک مهدکودک در یکی از شهرهای باواریا حمله کرد و یک کودک نوپا و یک رهگذر را کشت. این حادثه توفانی سیاسی به راه انداخت که همهچیز را تحتالشعاع قرار داد. در این لحظه سیاستمداران خود را به وسط ماجرا پرت کردند. فردریش مرتس، رهبر محافظهکار دموکراتهای مسیحی، پیشنهاد غیرالزامآور برای کنترلهای مرزی سختتر و سرکوب مهاجرت غیرقانونی را به پارلمان ارائه کرد. او برای تصویب این پیشنهاد، بر حمایت جناح راست افراطی «آلترناتیو برای آلمان» تکیه کرد. غوغایی برپا شد. سوسیالدموکراتهای چپ میانه و سبزها فریاد زدند و خود را بهعنوان سنگری در برابر ظهور افراطگرایی معرفی کردند.
این بحث تا ماه فوریه ادامه یافت. داستان تا جمعه گذشته تقریبا تمام شده بود که جیدی ونس، معاون رئیسجمهور ایالاتمتحده در کنفرانس امنیتی مونیخ سخنرانی تحریکآمیزی کرد و دولتهای اروپایی را به خاطر سیاستهای ضعیف مهاجرتی و سانسور جریان راست افراطی در رسانههایشان مورد انتقاد قرار داد. آلمان شوکه شد و در نگرانی عمیق در مورد رابطه خود با آمریکای بسیار متخاصم فرورفت. این به اندازه کافی مشکلساز است. اما با همه هیاهوهای اخیر، این کشور با مشکل دیگری که به اندازه مهاجرت یا افول اتحاد فراآتلانتیک مهم بوده، دست و پنجه نرم میکند: «اقتصاد متزلزل و رو به افول.» آلمان با گذشت دوسال از رکود اقتصادی، در یک چرخه معیوب رشد ضعیف و بهرهوری پایین گرفتار شده است و به نظر میرسد هیچکس نمیداند در برابر آن، چه کند. نتیجه روز یکشنبه هرچه باشد، کشور با مشکل جدی مواجه است.
انصافا در یک نکته توافق وجود دارد: خطر افول دائمی واقعی است. کسبوکارها تحت فشار قیمتهای بالای انرژی، بوروکراسی بیش از حد و رقابت فزاینده با چین هستند. پیری جمعیت به این معنی است که کارگران باصلاحیت کمتری برای پر کردن مشاغل مهم وجود دارند. سالها سرمایهگذاری کم به زیرساختها آسیب میزند. در یک جنگ تجاری جهانی، اقتصاد صادراتمحور آلمان بیش از سایرین ضرر خواهد کرد. هیاتمنصفهای متشکل از اقتصاددانان و روزنامهنگاران که برای نامگذاری «کلمه تجاری سال» در سال 2024 منصوب شده بودند، این نامها را در نظر گرفتند: «هیولای بوروکراسی» و «در مسیر عقبماندگی» و در نهایت، به «صنعتزدایی» رسیدند. اصطلاح آنچه در حال وقوع است، هرچه باشد، پیداست که آلمان در حال از دست دادن چیزی است و باید چیزی بدهد. مرتس که در جایگاه نخست صدراعظم بعدی قرار دارد، خود را اصلاحطلب نشان میدهد و وعده کاهش گسترده مالیات را داده است.
با این حال او توضیح قابل قبولی درباره نحوه تامین مالی آنها ارائه نکرده است. او در مورد نوآوری و رشد صحبت میکند، اما سخنانش در مورد برنامههای کاهش یارانههای دولتی و خدمات اجتماعی مبهم است. در مصاحبهای با هفتهنامه «Die Zeit»، مرتس اذعان کرد که محدودیتهایی برای انجام این کار وجود دارد. او گفت: «جامعه سالخوردهای که سالها در صلح و رفاه زندگی کرده است، نسبت به جامعهای که در نوسان است، آمادگی کمتری برای تغییر دارد.» سوسیالدموکراتها، به رهبری اولاف شولتز، صدراعظم آلمان حتی بیشتر با تضاد دستوپنجه نرم میکنند. آنها میخواهند «ترمز بدهی» قانون اساسی را -که محدودیت شدیدی برای استقراض دولت ایجاد میکند– اصلاح کنند و سقف آن را برای افزایش هزینههای آموزش، مسکن و زیرساختها بالاتر ببرند. اما این حزب که از لحاظ تاریخی در جنبش کارگری ریشه دارد، همچنان به سنت تولید انبوه کشور وابسته است که آن را با اشتغال بالا و ثبات اجتماعی مرتبط میداند.
مانند سبزها، سوسیالدموکراتها نیز امید خود را به فناوریهای کمکربن بستهاند که معتقدند رنسانس صنعتی را به دنبال خواهد داشت. شولتز گفته است که به لطف حفاظت از آب و هوا، اقتصاد «همان نرخ رشدی را خواهد دید که در دهههای 1950 و 1960 شاهد بودیم.» این یک کنایه تصادفی نیست. هم شولتز و هم مرتس مکررا به معجزه اقتصادی یا «Wirtschaftswunder» دهههای پس از جنگ اشاره و پیشنهاد میکنند که دیگری فاقد توانایی برای انجام این کار است. در عمق وجود، آنها باید بدانند که رونق 25ساله -دورهای که در آن همه با هم رشد کردند- یک ناهنجاری تاریخی بود. با این حال، آنها بهوضوح میخواهند به رایدهندگان اطمینان دهند که میتوان بدون درد و رنج به این معجزه دست یافت، بنابراین آنها به تظاهر ادامه میدهند. در واقع، آن دوران خیلی وقت پیش به پایان رسید.
برخی از چالشهای امروزی در اواسط دهه 1960 هم مشهود بودند. فقدان سرمایهگذاری در فناوریهای آینده، فرار مغزها به ایالاتمتحده و اتکای بیش از حد به چند صنعت صادراتمحور مانند اتومبیل، مواد شیمیایی و ماشینآلات، همه اقتصاد آلمان را تشکیل میدهند. فولاد و زغالسنگ، ستونفقرات سابق اقتصاد، از پیش رو به زوال بودند. از 1970 به بعد، دولتهای متوالی، خواه توسط سوسیالدموکراتها یا دموکراتهای مسیحی رهبری شده باشند، دهههای زیادی فرصت برای سرمایهگذاری در رشد بلندمدت داشتند. اما آنها با جان و دل به این کار تن ندادند. به امید کاهش تاثیر صنعتیزدایی، آنها به صنعت قدیمی یارانه پرداختند، شرکتهای در حال ورشکستگی را از ورشکستگی نجات دادند، کارگران را در مشاغل یقهآبی مورد حمایت قرار دادند و مزایای سخاوتمندانهای را برای همه کسانی که دیگر به خدماتشان نیازی نداشتند، ارائه کردند.
به این ترتیب آلمان، برخلاف برخی از همتایان خود، پایگاه تولیدی قوی خود را به همان سبک و سیاق حفظ کرد. ترس واقعی اکنون این است که خودروها و ماشینآلات -بخشهایی که بار اقتصاد را در چند دهه گذشته به دوش کشیدهاند- همان مسیری را طی میکنند که فولاد و زغالسنگ مدتها پیش طی کردند. البته یک چرخش ممکن است. غولهای صنعتی آلمان میتوانند تلاش خود را در زمینه روباتیک، هوش مصنوعی و فناوریهای کمکربن دوچندان کنند. اما آنها همچنین باید شغل خود را رها کرده و واحدهایی را که دیگر رقابتی نیستند، ببندند یا جابهجا کنند. چیزی مشابه را میتوان برای کل اقتصاد آلمان در نظر گرفت. بازگشت به مسیرهای پیروزی غیرممکن نیست، اما آسان نخواهد بود.
در واقع ممکن است به دُز زیادی از اختلال نیاز داشته باشد. با این حال، محتملترین نتیجه پس از انتخابات، اختلال نیست، بلکه ائتلاف بین دموکراتهای مسیحی و سوسیالدموکراتها، احزاب سنتی حاکم است. مرتس تاکید کرده است که برای افزایش هزینههای دفاعی، «ترمز بدهی» را کاهش میدهد. سوسیالدموکراتها که احتمالا شرکای کوچکتری هستند، باید امتیازاتی نیز بدهند. احتمالا باید شاهد ترکیبی از کاهش مالیات برای مشاغل و افزایش برخی هزینههای دولت باشیم که به سیاست اقتصادی ناکافی و مبهم منجر میشود. این مطابق با همان شعار مبهم شولتز است: «بیشتر برای شما، بهتر برای آلمان.» در ماه اکتبر، آندریاس رکوویتس، جامعهشناس دانشگاه هومبولت در برلین، کتابی را منتشر کرد که مورد توجه بسیاری قرار گرفت.
این کتاب با عنوان «از دست دادن» -به زبان ساده- استدلال میکند فرهنگ غربی که با این ایده شکل گرفته است که اوضاع در طول زمان بهتر میشود، نمیتواند با چشمانداز افول اساسی و برگشتناپذیر مقابله کند. رکوویتس معتقد است که بازگشت به پیشرفت امکانپذیر است. اما به نظر او این زمانی ممکن میشود که برخی از جوامع با ضرر کنار بیایند و «از دست دادن» را به بهترین شکل ممکن مدیریت کنند. او برای تشویق، جمله معروفی از شاعر آمریکایی الیزابت بیشاپ را نقل میکند: «تسلط بر هنرِ از دست دادن، کار سختی نیست.» شاید این هنری باشد که آلمانیها باید بر آن مسلط شوند. چه کسی میداند، شاید زندگی خوبی بدون رشد وجود داشته باشد؛ تا زمانی که نیازهای اولیه برآورده شوند. اما چگونه میتوان روح یک شعر را به زبان سرد اقتصاد ترجمه کرد؟ برای شروع، سیاستمداران باید صادق باشند و به رایدهندگان بگویند که گزینه «بیشتر برای شما، بهتر برای آلمان» دیگر روی میز نیست و اینکه اگر چیزی بهزودی تغییر نکند، با این چشمانداز روبهرو خواهیم شد: «کمتر برای شما، بدتر برای آلمان».
* نیویورکتایمز
-
يکشنبه ۵ اسفند ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۳:۱۴
-
۱۰ بازديد
-
روزنامه دنیای اقتصاد
-
بازار آریا
لینک کوتاه:
https://www.bazarearya.ir/Fa/News/1271371/