آمریکا در کانون مسائل حکمرانی ایران
اقتصاد ایران
بزرگنمايي:
بازار آریا - محمدعلی دستمالی* آنچه گذار از تردیدهای مرتبط با مذاکره با آمریکا را به یک ضرورت تبدیل میکند، الزاما ربطی به نوعیت و هویت سردمداران فعلی آمریکا ندارد. تبدیل یک موضوع فنی و حاشیهای به یک مبنا و شاهرگ حیاتی، همان تصمیم و رفتاری است که توان و هوش بازی و شانس و مجال پیروزی را در خوشبینانهترین حالت، به رمقی برای تابآوری کوتاه و موقت تبدیل میکند.
اگر قرار باشد اجزا، بخشها و نهادهای مختلف حکمرانی را براساس میزان اهمیت، حساسیت، پیچیدگی و سهولت تقسیمبندی کنیم، تصمیم در مورد «مذاکره» با آمریکا، در کدام رده قرار میگیرد؟
بیاییم براساس یک الگوی مقایسهای، از خودمان بپرسیم، مذاکره با آمریکا سختتر و حساستر است یا اداره کشوری که در معرض دشوارترین وضعیت تغییرات اقلیمی و تهدیدهای آبی قرار دارد؟ مذاکره پیچیدهتر است یا تصمیمگیری در مورد کشوری که تنها در عرض دودهه، از منظر تحلیل جمعیتی، از رده یک کشور جوان و زایا، با چرخشی سریع، قدم در مسیری نهاده که به سمت پیری و کمتحرکی پیش میرود؟ حتی از نظر نکات ظریف ژئوپلیتیک، اداره کشوری که در یک نقطه کانونی محل تلاقی چند نوع رقابت متفاوت منطقهای قرار گرفته، پیچیدهتر است یا برنامهریزی برای چند نشست دیپلماتیک که نظیر آن هر روز به شکلی روتین انجام میشود؟ نه در جهان، بلکه در خاورمیانه، مجموعا چند کشور دیگر قابل شناسایی هستند که نوعیت فرصتها و تهدیدهای همسایگی آن به اندازه ایران، متنوع و گسترده باشد؟ وقتی به شرق مینگریم، میبینیم که جنس اثرگذاریهای افغانستان و پاکستان با الگوی بازتابی ضلع غربی یعنی عراق و ترکیه تا چه اندازه متفاوت است. در ضلع پیرامونی شمال، پیچیدگیهای آسیای میانه و قفقاز و دریای خزر و اثر غیرمستقیم تحولات دریای سیاه بر وضعیت ایران، تا چه اندازه با موج تحولات ضلع جنوب و جریانات خلیجفارسی تفاوت دارد! توجه به این موضوعات پیرامونی و منطقهای بهموازات تمرکز بر ساختارهای پیچیده اجتماعی در داخل، بهراحتی نشان میدهد که حکمرانی بر ایران، واجد چه ویژگیها و صفات خاصی است و در این منطقه پرتلاطم، اداره چنین کشوری با چند زونکن از فرصتها و تهدیدها و نواقص و مزایا، چنان ظریف و پیچیده و ذوابعاد است که حساسیت مذاکره با کشوری همچون آمریکا در مقایسه با این تابلوی خاص و شگرف، حکم یک روتین بسیار ساده و پیشپاافتاده را دارد؛ چیزی مانند گیراندن یک سیگار در معرض نسیمی کمجان یا پیادهشدن از اتوبوسی که هنوز به طور کامل ترمز نگرفته و متوقف نشده، اما در عین حال، آهسته و کمرمق است.
فارغ از اینکه کدامیک از مشکلات ایران، در معرفتشناسی سیاست خارجی و رجحان ایدئولوژیک ریشه دارد، این کشور فراخ با این پسزمینههای غامض تاریخی و ویژگیهای جغرافیایی و دینامیک، میتواند به جای قرارگرفتن در میانه بازی دیگران، انتخابگر باشد و دستکم بخشی از قواعد بازی را براساس خواستهها و پتانسیلهای خود، تعریف کند. فراموش نکنیم در دنیای حکمرانی، نوعی همبستگی و پیوستار شگرف بین مسائل کلان و خرد وجود دارد که با وصف آشنای «مو» و «پیچش مو» بیشباهت نیست.
بهعنوان مثال، کمبود نگرانکنندهای که در حوزههای انرژی، منابع ارزی و کسری تجارت خارجی وجود دارد، چنان ارتباط دقیقی با سیاست خارجی و مواضع کلان دارد که در میانمدت، حتی بر مفاهیم مادر و بنیادین نیز اثر میگذارد. بهعنوان مثال، موضوع «بقا» یکی از مفاهیم پایه در دانش حکمرانی و علوم اجتماعی است که دامنه اثرگذاری حیاتی آن، حتی فراتر از سرنوشت نظامهای حکمرانی است و بهطور مستقیم، میتواند بر حیات و سرنوشت جامعه و جغرافیا نیز تاثیر بگذارد.
اگر مفهوم «بقا» را تنها معادل ادامه زیست و حیات تعریف کنیم و کاری به ابعاد کیفی نداشته باشیم، نهایتا میتوانیم در یک بازی زبانی و حداقلی، خود را پیروز میدان بنامیم. ولی اگر از پوسته سخت مفهوم گذر کرده و ابعاد درونی آن را واکاوی کنیم، میتوانیم دریابیم که مفاهیم دیگری همچون «خستگی»، «خوردگی»، «فرسودگی» و «شکنندگی»، تا چه اندازه نفس بقا را هم به چالش میکشند. این همان بازی غریبی است که در دانش حکمرانی امروز ایران، نیاز به بازتعریف دارد.
اگر قرار باشد کانون تصمیمسازی در حکمرانی کنونی کشور، موضوع بقا را از یک پنجره هابزی بنگرد، مرزهای دقیق تمرکز برای توافق مشترک و محافظت، علیالقاعده باید به جنگ روایتها پایان دهد. ولی میبینیم که قطبیت شدیدی بین روایتهای داخلی درباره مذاکره وجود دارد و دامنه اختلاف و تفاوت شناخت به حدی است که گویی هر کدام از اقطاب، درباره کشور متفاوتی حرف میزنند!
یکی از ویژگیهای عجیب مفهوم «بقا» در حکمرانی، ذات پارادوکسیکال و متناقضی است که در مفهوم حفظ بقا نهفته است. مثلا اگر از منظر نگرش کلاسیک دیگری همچون جان لاک بنگریم، فلسفه و دلیل وجودی حکمرانی، چیزی جز حمایت از حقوق افراد و حفظ بقا نیست. اما نکته اینجاست که ممکن است گاهی همین ماموریت و همین توجه حکمرانانه، بهطور دقیق نتیجه معکوس دهد و تلاش برای حفظ، به از دست دادن منجر شود. اگر این مرز ظریف بهدرستی تعریف نشود، حتی دلسوزانهترین و ایثارگرانهترین رفتار ممکن، الزاما به همان نتیجه و مراد اولیه نهاد تصمیمگیر نمیانجامد.
ممکن است بسیاری از طرفداران ایده «نباید مذاکره کرد»، در دفاع از ذهنیت خود بگویند: کاری به هابز، لاک، رالز، آرنت و هیچ نظریهپرداز غربی و شرقی دیگری نداریم و اساسا مبانی نظری ما، مستقل، اصیل، قائم بهذات و بیارتباط با هر نوع نسخه آزمایششده دیگری است. حتی بدون اینکه نیازی به انتقاد شکلی و شیوهای از چنین ادعایی در میان باشد، میتوان به این شکل طرح سوال کرد: از آنجا که برای داوری درباره صحت و اصالت ایده و اجرا، گریزی از رویههای سنجهای نیست، بیایید ببینیم در میدان عمل و بر روی ارض واقع، آیا راهی برای یافتن میانبرهایی وجود دارد که تاکنون به ذهن نظریهپردازان عالم حکمرانی خطور نکرده است؟ آیا میتوان نشان داد که براساس یک ایده متفاوت و جدابافته، هزینه پرهیز از مذاکره، بر پیامد مذاکره میچربد؟ اینها سوالاتی هستند که میتوانند راهی برای برونرفت از جنگ روایتها باز کنند.
حتی اگر ایدههای فوکویاما و امثال او درباره توسعه سیاسی و توجه دولتهای شکننده به ارجحیت بقای کوتاهمدت بر توسعه نهادی بلندمدت را نپذیریم، میتوانیم به شکل عینی، نظارهگر این واقعیت باشیم که وضعیت امروز حکمرانی، دانشگاهی، صنعتی و فرهنگی-اجتماعی در ایران، تا چه اندازه از کاروان شتابان دانش و فناوری روز دور است و خوردگی و فرسودگی در زیرساختها و مجموعههای مهمی همچون بانکداری، حملونقل، صنعت هوانوردی، بهداشت و آموزش، اداره شهرها و زیست جامعه، دچار چه چالشهای مهمی شدهاند.
ایران امروز با اَبَرمعضلاتی همچون نابرابری و شکاف اجتماعی، چالشهای زیستمحیطی، شکنندگی در برابر مطالبات اجتماعی، ناکارآمدی و فساد اقتصادی گسترده روبهروست و نیازمند ایجاد نهادهای قوی، بازسازی سرمایه اجتماعی، رشد فراگیر و تشویق مشارکت عمومی است. از دیگر سو، در جریان تحولات سیاسی و امنیتی گسترده خاورمیانه در دوسالی که سپری کردهایم، موازنه و معادلات قدرت در خاورمیانه متحول شده و ایران در مسیری قرار گرفته که در برابر رقبایی همچون ترکیه، عربستانسعودی، امارات متحده عربی، قطر و دیگران، مجال چندانی برای اثرگذاری بر تحولات ندارد. تردیدی نیست که گذار از این وضعیت، ملزومات فراوانی میطلبد که برونرفت از وضعیت کنونی سیاست خارجی، تنها یکی از آنهاست. ولی همین نکته، تبدیل به مسیری شده که راه را بر بسیاری از مسیرهای دیگر بسته است.
بسیاری از طرفداران قرائت و روایت پرهیز از مذاکره با کنشگر قلدر و ناپایبند، تعریف کل این مساله، ذیل نام برندها و افراد است. طی روزهای گذشته، دیدیم که حتی مسعود پزشکیان که هم در دوران تبلیغات انتخاباتی و هم بعد از انتخابات، مذاکره با آمریکا را لازم میدانست، کل پرونده را روی نقطهای به نام دونالد ترامپ جمع کرده است.
پزشکیان، علاوه بر آنکه رئیسجمهور کشوری است که بیش از همه کشورها خود را ضدآمریکا میداند، در عین حال، در مقام یکی از صدها میلیون نفر تماشاگر ویدئوی برخورد لمپنمآبانه ترامپ و معاونش با زلنسکی، از حالا به نتیجه بازی میاندیشد. آیا به طور خاص، در مورد عدماعتماد به ترامپ و جمهوریخواهان آمریکایی، حق با کسانی است که از مذاکره پرهیز دارند؟ پاسخ: اساسا نفس و ماهیت «مذاکره» بهعنوان یک ابزار دیپلماتیک، با چنین پرسشهایی در تضاد و تناقض است! شکی نیست که ورود به مذاکره، به حداقلهایی از اعتماد نیاز دارد. اما ساخت حداقلهای اعتماد و بر هم نهادن اولین آجرهای دیوار اعتمادسازی را هم میتوان در چارچوب مذاکره پیش برد.
* پژوهشگر حکمرانی
-
شنبه ۲۵ اسفند ۱۴۰۳ - ۰۰:۳۶:۰۱
-
۶ بازديد
-
روزنامه دنیای اقتصاد
-
بازار آریا
لینک کوتاه:
https://www.bazarearya.ir/Fa/News/1279356/