بازار آریا - دکتر مهرداد سپهوند* نگاه عمومی در
چین آن است که دولت
ترامپ تلاش میکند
چین را به افتادن در چاهی وادار کند که در گذشته
آمریکا برای
اقتصاد ژاپن کَند. اشاره ضمنی برخی از یاران
ترامپ به لزوم دستیابی
آمریکا به پیمانی شبیه به پیمان پلازا که در سال 1985 توسط وزرای خارجه کشورهای نزدیک به ایالاتمتحده از جمله
ژاپن برای حل مساله تقویت شدید
دلار در برابر سایر ارزها و کسری تراز تجاری
آمریکا امضا شد، این ظن را برای چینیها ایجاد کرده است که تیم
ترامپ میخواهد همان بلایی را که حدود 40سال پیش
آمریکا بر سر
اقتصاد ژاپن آورد و سبب شد
ژاپن دهها سال از پیامدهای منفی آن قد راست نکند، اکنون بر سر
چین بیاورد.
در آن زمان
اقتصاد ژاپن در اوج بود و از 50شرکت برتر در عرصه جهانی بیش از 30شرکت متعلق به
ژاپن بودند؛ اما در حال حاضر تنها تویوتا در میان این گروه جای دارد و دیگر نشانی از آن اقتدار نیست. معجزه
اقتصادی ژاپن که با رشد حدود 9درصدی از دهه 60 تا اواسط دهه 70 آغاز شد و پس از آن نیز با آهنگی ملایمتر ادامه یافت، تا مدتها چشم همگان را خیره کرده بود، برای دههها در تله
رکود گرفتار شد و هنوز هم بهرغم برنامههای متعدد برای رهایی
اقتصاد ژاپن از
رکود دامنگیر، توفیقی در این زمینه حاصل نشده است.
نگرانی چینیها بیمورد نیست. علاوه بر مفاد پیمان جدید پیشنهادی تیم ترامپ، مارلاگو (Mar-a-Lago)، که مانند پیمان پلازا همکاری طرفهای تجاری
آمریکا را برای حل مشکل کسری تراز تجاری از کانال تقویت
پول کشورها در برابر
دلار طلب میکند، شرایط نیز تا حدی مشابه است.
چین مانند
ژاپن آن زمان تقاضای
مصرفی کمی دارد و با نسبت بالای پسانداز در حدود 35درصد از درآمد قابل تصرف (در مقایسه با 11درصد آمریکا) بعید است توان جذب تولیدات مازاد را داشته باشد. هرچند
چین مانند
ژاپن حساب
سرمایه خود را باز نگذاشته و بر آن کنترل اعمال میکند، اما خروج
سرمایه از
چین طی چندسال اخیر افزایش یافته است. علاوه بر این، کاهش مداوم شاخص
قیمت تولیدکننده و افت شاخص
قیمت مصرفکننده و
تورم و ناتوانی در اصابت به اهداف سیاستگذار از همین حالا زنگ خطر را برای وارد شدن
اقتصاد به یک دوره با
تورم منفی به صدا درآورده است.
با این حال دلایلی وجود دارد که باور کنیم
چین لقمه آسانی برای هضم سیاستهای
ترامپ نخواهد بود. در جنگ تجاری برای استفاده از
تعرفه بهعنوان یک اهرم راهبردی سهم بازار
آمریکا از کل صادرات کشورهای مورد اصابت
تعرفه اهمیت دارد. برای کشوری همچون مکزیک یا کانادا این سهم به رقم حدود 80درصد نزدیک است.
این امر سبب میشود تا قدرت چانهزنی این کشورها پایین باشد. برای
چین این عدد حدود 16درصد است. البته باید توجه داشت که صادرات مکزیک و ویتنام تا حد زیادی صادرات مجدد کالای چینی است؛ چرا که سهم
چین از واردات و سرمایهگذاری در این کشورها در سالهای اخیر، خصوصا بعد از تلاش اولیه
ترامپ برای فشار بر
چین در دوره اول ریاستجمهوریاش افزایش یافته است.
آنچه شکست
آمریکا را در همان فاز اول توافق با
چین در جنگ
تعرفه در سال 2020 رقم زد، همین سیاستگذاری هوشمندانه
چین بود. با تجربه آن شکست،
آمریکا جنگ تعرفهای خود را نه فقط علیه چین، بلکه در برابر درهای پشتی صادرات
چین هم اعمال کرده است. با این همه باید توجه داشت که از آن زمان رابطه
چین با این کشورها بسیار توسعه یافته است. سرمایهگذاریهای
چین در تقویت زیرساختهای این کشورها از طریق توسعه شبکه ریلی، ایجاد و توسعه بنادر یا سدسازی و تولید الکتریسیته برای آنان اهمیت راهبردی پیدا کرده است.
راهبران
اقتصاد چین علاوه بر سرمایهگذاریهای گسترده در کشورهای دیگر، برنامهای را برای تقویت مصرف داخلی نیز در دستور کار دارند و وزارت
تجارت این امر را همزمان یکی از اولویتهای مهم نهفقط این وزارتخانه، بلکه کل مجموعه وزارتخانههای مربوطه اعلام کرده است.
در مورد فشار
آمریکا برای تقویت یوآن به نظر نمیرسد که
چین در این زمینه حاضر به تسلیم باشد. مهمترین عامل بازدارنده
چین شاید همان تجربه
ژاپن باشد. از میان کشورهایی که نمایندگانشان در هتل پلازا حضور داشتند،
ژاپن بیشتر از همه از در همکاری با
آمریکا درآمد. پس از امضای پیمان،
ژاپن هماهنگ با کشورهای دیگر اقداماتی را در جهت تقویت ارزش ین به عمل آورد که در نتیجه آن رقابتپذیری،
صنعت ژاپن آسیب دید. برای کمک به صنعت، بانکمرکزی
ژاپن با کاهش نرخ و افزایش تسهیلات واکنش نشان داد که این در کنار تقویت ین سبب شکلگیری حباب
قیمت در بازار
سهام و مستغلات شد. با ترکیدن حباب قیمتی، بانکهایی که به یاری
صنعت شتافته بودند، خود نیز در بحران غرق شدند. هرچند
ترامپ و تیمش وعده میدهند که
چین احتمالا با تشدید فشارها از در همکاری درخواهد آمد؛ اما بعید به نظر میرسد این اتفاق رخ دهد.
البته این را هم باید گفت که
آمریکا برای این منظور ابزارهای دیگری هم دارد که بهرهگیری از هژمونی
دلار و تهدید
چین به محرومیت از نظام پرداخت بینالمللی یکی از آنهاست. ابزار دیگر افزایش تهدیدهای امنیتی است. اما هر دوی اینها چالشبرانگیز است. در حالی که
ژاپن در آن زمان از نظر امنیتی تماما وابسته به
آمریکا بود،
چین امروزی چنین محدودیتی ندارد. از نظر نظام پرداخت نیز
چین اقدامات قابلتوجهی در زمینه توسعه نظام پرداخت و افزایش ذخایر طلای خود انجام داده است که خود داستانی جداگانه است.
نتیجهگیری کاربردی در این بحث آن است که خطاست تقابل
آمریکا و
چین را یک برخورد گذرا و موقت دید که بهآسانی با غلبه یکی بر دیگری خاتمه یابد.
اگر
آمریکا خدای مالیه و تعاملات بازرگانی است،
چین نیز خدای
صنعت و
تجارت است. تقابل این دو قدرت جهانی با افتوخیز ادامه خواهد یافت و در این میان هرچند
اقتصاد جهانی با کاهش
تجارت و
رکود هزینه خواهد داد، اما برای آن دسته از کشورها که در میانه این دعوا هستند فرصتهای خوبی وجود خواهد داشت. امید است که سیاستگذاران کشور با درک درست از تقابل این دو قدرت و ادامه آن در میانمدت، سیاستهای خود را نه در جهت یارگیری در یک سمت، بلکه ارتباط با هر دو طرف و بهرهگیری از فرصتها براساس منافع ملی تنظیم کنند.
* رئیس مرکز پژوهشهای گروه رسانهای دنیای اقتصاد