بازار آریا - مترجم: منا اختیاری در قسمت قبل دیدیم ایجاد حس هدفمندی به واسطه روابط، سه مزیت اساسی به همراه دارد: باعث میشود در شرایط دشوار متزلزل نشویم، در برابر خرده استرسها منطقیتر رفتار کنیم و در زمانهای سخت به ما یادآوری میکند ارزشش را دارد که مقاومت کنیم. از این به بعد، به پنج مولد هدف میپردازیم که میتوانیم آگاهانه وارد زندگیمان کنیم تا از طریق ارتباطات خود، چه در محیط کار، چه در
خانه و چه در جامعه، به هدفمندی برسیم. در این بخش، اولین مولد و بقیه مولدها را در بخشهای بعد بررسی میکنیم.
فرصتهای کمک به دیگران را غنیمت بشمارید
کوچکترین کمکی به دیگران میتواند احساس هدفمندی ملموسی ایجاد کند. دلیلش هم صرفا این نیست که از کودکی به ما آموختهاند کمک کردن کار خوبی است، بلکه پشتوانه علمی دارد. این موضوع ریشه در تفاوتی دارد که پژوهشگران بین دو نوع فعالیت یودایمونیک (Eudaemonic) و هدونیک (Hedonic) قائل میشوند. فعالیتهای یودایمونیک (برگرفته ازeu به معنای «خوب» وdaimon به معنای «روح» یا «جان») فعالیتهایی هستند که تمرکزشان روی دیگران است و اعمالی را شامل میشوند که طی آنها بخشی از خود را به دیگران اختصاص میدهیم. این اصطلاح از آموزههای ارسطو گرفته شده، او این نوع فعالیتها را «جستوجوی فضیلت، تعالی و بهترین نسخه خودمان» توصیف میکند. در مقابل، فعالیتهای هدونیک (به معنای «لذتگرایانه») بیشتر به لذتهای زودگذر و فردی مربوط میشوند. خرید جدیدترین مدل گوشی، صرف هزینه زیاد برای غذایی گرانقیمت، یا بستن یک قرارداد پرسود، همگی نمونههایی از فعالیتهای هدونیک هستند. هیچکدام از این لذتها به خودی خود بد نیستند. اما اگر زندگیتان صرفا حول محور پاداشهای هدونیک بچرخد، ممکن است تصمیمهایی بگیرید که در بلندمدت شما را به شادمانی و رضایت پایدار نرساند.
طبق یافتههای جدید علوم اعصاب، فعالیتهایی مثل کمک به دیگران که فراتر از لذتهای زودگذر (هدونیک) هستند، به مرور باعث افزایش رفاه و شادی پایدار میشوند. در یک پژوهش، محققان در شرایطی که شرکتکنندگان به دریافت یا اعطای
پول فکر میکردند، از اسکن عملکردی مغز (FMRI) برای بررسی فعالیت عصبی مرکز پاداش مغز استفاده کردند. نتایج نشان داد عدهای در واکنش به این پرسش که «اگر بخواهند به کسی
پول بدهند، چه کسی را انتخاب میکنند و چرا» فعالیت شدیدی در مرکز پاداش مغز داشتند. در مقابل، برخی دیگر در مقابل پرسش «اگر پولی دریافت کنند، آن را صرف چه چیزی خواهند کرد»، فعالیت بیشتری در مرکز پاداش نشان دادند.
اما نکته جالب، تاثیرات بلندمدت این دو نوع تفکر بود. یک سال بعد محققان علائم افسردگی این دو گروه را بررسی کردند و مشخص شد علائم افسردگی افرادی که هنگام بخشیدن پول، مرکز پاداش مغزشان فعال میشد، به شکل قابلتوجهی کاهش یافته بود، در حالی که افرادی که از دریافت
پول هیجانزده میشدند، علائم افسردگی بیشتری را تجربه کرده بودند.
فعالیتهای متمرکز بر لذتهای آنی (هدونیک) باعث میشوند بیشتر و بیشتر به دنبال همان نوع لذت باشیم. این پدیده به «تردمیل هدونیک» معروف است - یعنی در چرخهای بیپایان از خواستن چیزهای جدید گرفتار میشویم.
اما این نوع لذتها به دو دلیل زودگذرند: اول اینکه با بالاتر رفتن انتظاراتمان خیلی زود به
لباس جدید،
ماشین آخرین مدل، خانه بزرگتر یا جدیدترین مدل گوشی عادت میکنیم و دوباره به دنبال چیزی جدیدتر و هیجانانگیزتر میرویم. دوم، مقایسه کردن خودمان با دیگران باعث میشود همیشه نگاهمان به دیگران باشد که چه دارند و ما چه چیزی نداریم. این مقایسه دائمی ما را در مسیری قرار میدهد که هرگز رضایت واقعی را تجربه نمیکنیم. در نهایت، زندگیای که صرفا بر پایه لذتهای آنی و دستاوردهای مادی بنا شده باشد، ما را در چرخهای گرفتار میکند که هرگز به رضایت واقعی نمیرسد. تردمیل لذتگرایی نه فقط با چیزهای مادی، بلکه با انتظارات اجتماعی درباره «فردی که باید باشیم» هم تغذیه میشود. با اینکه نیت خوبی پشت میل تبدیل شدن به یک تکیهگاه ایدهآل، یک والد بینقص یا فردی خیلی موفق است، اما در نهایت ما را در همان چرخه بیپایان گرفتار میکند.
همانطور که خرده استرسهای ظرفیتخوار تقریبا همیشه باعث شکستمان میشوند، ما نیز با این رویه اغلب خود را در وضعیتی قرار میدهیم که شکست در آن اجتنابناپذیر است. مدام روی کاستیهای خود تمرکز میکنیم، دستاوردهایمان را کماهمیت جلوه میدهیم و خود را برای آنچه نتوانستهایم انجام دهیم، به باد شماتت میگیریم. و هر بار استانداردمان را بالاتر میبریم و زمانی که به آن نمیرسیم، خودمان را مقصر میدانیم. این چرخه خرده استرسها، ما را از پا در میآورد.
ده درصدیهای ما تمام نشانههای موفقیت ظاهری را دارند- هرچه نباشد شرکتهایشان آنها را به عنوان برجستهترین کارکنانشان معرفی کردهاند و پاداش مناسبی هم دریافت میکنند- اما نکته کلیدی که این 10درصد را از 90درصد دیگر کارکنان موفق جدا میکند این است که تمرکز اصلی هویت آنها بر داراییهای مادی نیست. آنها حس هدفمندی خود را از چیزی فراتر از پول، انتظارات اجتماعی یا معیارهای ظاهری موفقیت میگیرند. همین هم باعث میشود که بتوانند از فشارهای سبک زندگی هدونیک عبور کنند و از چرخه طاقتفرسای مقایسه و نارضایتی خارج شوند. رهبرانی که در مصاحبههای ما، بیشترین شور و اشتیاق را نسبت به هدفشان در کار داشتند، اغلب از نقش خود در راهنمایی و منتورینگ دیگران یاد میکردند.
البته کمک کردن به دیگران فقط در قالب راهنمایی و منتورینگ نیست، بلکه میتواند اشکال مختلفی داشته باشد از جمله: قدردانی از تلاش و مشارکت یک نفر، احوالپرسی واقعی، همدلی در موقعیتهای دشوار، نوشتن یادداشت کوتاهی برای تشکر یا حمایت و اشتراک یک مقاله یا منبع مفید. حتی اگر جوان و کمتجربه هستید و فکر میکنید چیز زیادی برای ارائه ندارید، راهنمایی گرفتن از فردی باتجربه میتواند به او حس ارزشمندی بدهد. دلیل اینکه خیلیها خود را از مزایای مهم بخشندگی محروم میکنند این نیست که چیزی برای ارائه ندارند، بلکه بهاندازه کافی خلاقانه یا باز به آن فکر نمیکنند. کمک کردن یک خیابان دوطرفه است، همانقدر که برای دیگران ارزش ایجاد میکنید، خودتان هم رشد میکنید.
نکات 10 درصدیها
فرصتهای غیرمنتظره برای کمک را غنیمت بشمارید. برای همه ما پیش آمده که بیبرنامه و در لحظه به کسی کمک کردهایم، در چنین موقعیتی نه تنها باری از روی دوش فرد برمیداریم، بلکه به خودمان هم کمک میکنیم. این درست عکس چرخه مخربی است که وقتی ناخواسته برای دیگران خرده استرس میسازیم، آغاز میشود. با کاهش خرده استرسهای دیگران، در واقع تابآوری خودمان را نیز تقویت میکنیم. گاهی یک عمل ساده، میتواند نهتنها روز فرد، بلکه حال و هوای خودمان را هم دگرگون کند.
تقویتکنندههای هدف را پیدا کنید. 10 درصدیها در میان مشغلههایشان راهی برای برقراری ارتباطات معنادار پیدا میکنند و با انتخاب فعالیتهایی که همزمان از چند جهت هدفمندیشان را تقویت میکند، یک تیر و دو نشان میزنند.
هدف را در لحظات کوچکی پیدا کنید. گاهی حس هدفمندی از اقدامات بزرگ و قابل توجه حاصل نمیشود، بلکه محصول سادهترین لحظات روزمره است. چرا؟ چون وقتی تاثیر اقدام کوچک خود را در هدف بزرگتری میبینیم، انگیزه بیشتری پیدا میکنیم که وقتی خرده استرسها امانمان را بریدهاند، ادامه دهیم. حتی کار سادهای مثل قدردانی از تلاشهای دیگران میتواند راهی برای یافتن هدفمندی باشد. شما میتوانید فردی باشید که «دیگران را میبیند و تلاششان را تصدیق میکند.» مزیت جانبیاش هم این است که قدردانی از دیگران فقط به آنها احساس خوبی نمیدهد، بلکه شما را هم به فردی تبدیل میکند که ارتباطات مثبتتر و رضایت بیشتری از کارش دارد.
منبع: کتاب The Microstress Effect