بازار آریا
سلامت در گرو روابط
شنبه 20 بهمن 1403 - 00:22:49
روزنامه دنیای اقتصاد
بازار آریا - مترجم: منا اختیاری بسیاری از ما تا اواسط دهه 30‌‌‌سالگی فعالیت‌‌‌هایی را که زمانی ما را شاداب و از نظر جسمی سلامت و توانمند نگه می‌‌‌داشتند، کنار می‌‌‌گذاریم. تعجبی هم ندارد، چون سرمان خیلی شلوغ است، اما تاوانش را پس می‌‌‌دهیم، چون رفته‌رفته سلامت و توانایی جسمی‌‌‌مان را از دست می‌‌‌دهیم.
افرادی که در دام چنین سرنوشتی نمی‌‌‌افتند لزوما اراده قوی‌‌‌تری ندارند، وقت آزادشان هم بیشتر از بقیه ما نیست و از تمرکز بهتری هم برخوردار نیستند. تفاوت اینجاست که مسیر این دسته از افراد برای بهبود سلامت جسمی‌‌‌شان از یک الگوی مشخص پیروی می‌کند که در آن فعالیت‌‌‌ها و شبکه ‌‌‌ارتباطی‌‌‌شان عمیقا در هم تنیده شده است. این الگو از این قرار است:
سلامت جسمی‌‌‌تان را در اولویت قرار دهید.
تعهدتان برای این کار را به اشتراک بگذارید تا دیگران هم بتوانند آن را مشاهده کنند.
به واسطه روابط کاری و شخصی این تعهد را ماندگار کنید.
به واسطه فعالیت‌‌‌ها و ارتباطاتی که تمرکزش روی رفاه و سلامت است، هویت خود را تقویت کنید و گسترش دهید.
این کاری است که 10 ‌‌‌درصدی‌‌‌ها می‌کنند. آنها سلامت جسمی‌‌‌شان را در تاروپود روابط اطرافشان می‌‌‌بافند. دلیل اینکه برایمان مهم است به فعالیت‌‌‌های مربوط به سلامتی‌‌‌مان پایبند بمانیم، به خاطر احساس اتصالی است که با افرادی که این فعالیت‌‌‌ها را در کنارشان انجام می‌‌‌دهیم، داریم. این اتصال و ارتباط باعث می‌شود در جاده سلامتی ثابت‌‌‌قدم بمانیم و این چیزی است که راه‌‌‌حل‌‌‌های کوتاه‌‌‌مدت مثل گروه‌‌‌های کاهش وزن قادر به انجام آن نیستند. در هم تنیدن فعالیت‌‌‌های مرتبط با سلامتی و روابط، میل به سلامتی را در ما ایجاد می‌کند، چون این اقدامات صرفا در حد فشار‌‌‌های اجتماعی برای از بین بردن مسائل مخربی همچون اعتیاد به الکل یا اضافه وزن نیستند، بلکه با ایجاد روابط و همبستگی مثبت با دیگران، پایبندی به آن فعالیت را راحت‌‌‌تر می‌کنند. ببینید این وضعیت برایتان آشنا نیست؟
ربکا، مدیر برجسته‌‌‌ای در یک موسسه تحقیقاتی بزرگ، دورانی از زندگی‌‌‌اش مربوط به هفت سال قبل را برایمان تعریف کرد که در آن سلامت جسمی‌‌‌اش در بدترین حالت ممکن بود. شغل تمام‌‌‌وقتی داشت که از خانه‌‌‌اش دور بود و هر روز باید زمان زیادی را در راه رفت و برگشت می‌‌‌گذراند. همزمان داشت دورهMBA شبانه‌‌‌اش را هم تمام می‌‌‌کرد. با این بازه زمانی فشرده، عادات ناسالمش آرام آرام شکل گرفتند. در مسیر طولانی بازگشت به خانه با همسرش تماس می‌‌‌گرفت که ببیند شام را چه می‌کنند و همسرش برای راحت کردن کار ربکا می‌‌‌گفت فقط سر راه همبرگر بگیر. از آنجا که خرده استرس‌‌‌های روزانه تاب‌‌‌آوری عاطفی‌‌‌اش را تحلیل می‌‌‌بردند، دیگر انرژی مخالفت کردن نداشت. خودش در حالی نبود که بعد از رسیدن به خانه مشغول آشپزی شود تا غذای سالمی درست کند و همسرش هم هرگز داوطلب انجام این‌‌‌کار نمی‌‌‌شد. با این اوضاع، همیشه فست‌‌‌فود می‌‌‌خوردند و انتخاب اینکه امروز چه مدل فست‌‌‌فودی بخورند تبدیل به یکی از نکات برجسته روزش شده بود.
بدتر از همه اینکه، برای ربکایی که زمانی بسیار پر‌جنب و جوش و فعال بود، ورزش تبدیل به خاطره‌‌‌ای دور شده بود. او می‌‌‌دانست اسیر عادات مخربی شده، اما نمی‌توانست راه نجات از آنها را پیدا کند. زندگی‌‌‌اش سرشار از خرده استرس‌‌‌ها و پیامدهای ثانویه‌‌‌‌‌‌ای شده بود که مدام او را از مسیر خارج می‌‌‌کرد. مثلا نه همسرش و نه هیچ‌‌‌کدام از دوستانش علاقه‌‌‌ای به ورزش یا سالم‌‌‌خواری نداشتند. تفریحشان خوردن و نوشیدن بود و زندگی اجتماعی‌‌‌شان هم حول همین ‌‌‌محور شکل گرفته بود. 
آخر هفته‌‌‌هایشان معمولا به مهمانی‌‌‌های مفصلی برای حمایت از تیم فوتبال محبوبشان می‌‌‌گذشت یا مرتب با هم رستوران می‌‌‌رفتند و شام دیروقتی می‌‌‌خوردند. ربکا تصور می‌‌‌کرد برای اینکه احساس کند عضوی از گروه است، باید با آنها همراه شود. او تک‌تک افراد آن جمع را به صورت جداگانه دوست داشت، اما در قالب یک گروه عادت‌‌‌های مخرب همدیگر را تشدید می‌‌‌کردند. چیزی که ربکا آن زمان متوجه نمی‌‌‌شد، این بود که هرکدام از این دعوت‌‌‌ها و دورهمی‌‌‌ها خرده استرسی بودند که به شکل نامحسوسی ذخایر احساسی و هویت او را به چالش می‌‌‌کشیدند. ربکا با جریان رود همراه می‌‌‌شد، چون این تنها راه ارتباط اجتماعی‌‌‌اش بود، اما رفته‌رفته احساس بدبختی بیشتری می‌‌‌کرد و از نظر روحی ضعیف‌‌‌تر می‌‌‌شد. اگر امروز ربکا را ببینید، باورتان نمی‌شود که همان آدم هفت سال پیش است. هنگام مصاحبه با ما سرزنده و سلامت بود. به ما گفت که یک روز متوجه شد آن آدمی نیست که می‌‌‌خواهد باشد و اطرافیانش بهترین انتخاب ممکن برایش نبودند. او یک جایی متوجه شده بود که زندگی‌‌‌اش را حول ارتباط با افرادی ساخته بود که ارزش‌‌‌ها و اولویت‌‌‌هایشان با او یکی نبود و این گروه شامل همسرش هم می‌‌‌شد. 
هیچ چوب جادویی در کار نبود که یکدفعه او را به مسیر بازگرداند، اما ایجاد ارتباط و تقویت دوستی با همکارانی که اهداف و آرزوهای مشترکی با او داشتند، در تغییر مسیرش نقشی کلیدی ایفا کرد. این دوستان کاری، ربکا را تشویق می‌‌‌کردند که سلامت خودش را در اولویت قرار دهد. وقتی آنقدری با دوستانش صمیمی شد که بتواند به آنها اعتماد کند و بگوید که در شرف جدایی است، آنها تشویقش کردند به محل نزدیک‌‌‌تری نقل مکان کند. این کار باعث شد مسیر رفت‌‌‌و آمدش به محل کار نصف شود و به این ترتیب وقت بیشتری برای ورزش کردن داشته باشد. از آن طرف آرام آرام عادات سالمی را در لحظات کوتاهی از روزش گنجاند.
به عنوان نمونه، با همکاری از بخش دیگری توافق کردند جلساتشان را همراه با پیاده‌‌‌روی برگزار کنند. این پیشنهاد همکارش بود که می‌‌‌گفت حین پیاده‌‌‌روی کارمان را هم انجام می‌‌‌دهیم. اولش ربکا مطمئن نبود که بتواند حین راه رفتن تمرکز کند، اما خیلی زود متوجه شد دوری از حواس‌‌‌پرتی‌‌‌های دفتر و میز کار باعث می‌‌‌شد تمرکزش حتی بیش از پیش شود. به همین راحتی یک ساعت ورزش را به کارهای مربوط به پروژه‌‌‌شان افزودند.
عادت جدیدی که ایجاد کرد این بود که سر ناهار با همکارانش از کار صحبت کنند، اما رفته رفته ناهارهایشان صمیمانه‌‌‌تر شد و گفت‌‌‌وگوهایشان از کار به روابط و ازدواج و فرزندان و والدین پابه‌‌‌سن گذاشته رسید و با به اشتراک گذاشتن فراز و نشیب‌‌‌های زندگی‌‌‌شان با هم صمیمی‌‌‌تر شدند. این برنامه‌‌‌ ناهار به قدری برای همه‌‌‌شان اهمیت پیدا کرده بود که آن یک ساعت را به هر قیمتی خالی نگه می‌‌‌داشتند. به ندرت درباره تناسب اندام یا کاهش وزن صحبت می‌‌‌کردند. این صرفا تاثیر مثبت حضور در کنار یکدیگر بود که آرام آرام کار خود را کرد. ربکا می‌‌‌گفت همدیگر را تشویق می‌‌‌کردیم که کمی سالم‌‌‌تر غذا بخوریم، حتما سالاد داشته باشیم و چیزهایی از این قبیل. من با همین کارها در عرض شش ماه 10 کیلو کاهش وزن داشتم. تغییرات ربکا در زمینه سلامتش، به همان اندازه که ناشی از اراده و تصمیمش به تغییر بود، ناشی از دایره ارتباطی و اطرافیانش بود که رفته رفته تاثیر بیشتر و عمیق‌‌‌تری بر زندگی‌‌‌اش داشتند.
خیلی از ما در مواجهه با خرده استرس‌‌‌ها، اولین چیزی که رها می‌‌‌کنیم تعهدمان نسبت به سلامت جسمی‌‌‌مان است. به آرامی بسیاری از فعالیت‌‌‌هایی را که زمانی جزو اولویت‌‌‌هایمان محسوب می‌‌‌شدند کنار می‌‌‌گذاریم، چون خیلی سرمان شلوغ است یا بی‌‌‌نهایت خسته‌‌‌ایم. ممکن است وقتی در حال و هوای سال نو قرار می‌‌‌گیریم، سعی کنیم این شرایط را با اهداف بلند‌‌‌پروازانه‌‌‌ای تغییر دهیم. مثلا برنامه‌‌‌ریزی کنیم که در سال جدید هر روز می‌‌‌دوم، یا بالاخره اضافه وزن بارداری را کم می‌‌‌کنم، یا دوباره تنیس را شروع می‌‌‌کنم. اما این برنامه‌‌‌ریزی‌‌‌ها و تصمیمات به ندرت ماندگار می‌‌‌شوند. زمانی هم که به آنها پایبند نمی‌‌‌مانیم، یا خود را سرزش می‌‌‌کنیم که به اندازه کافی اراده نداریم و به قدر کافی متمرکز نیستیم یا تقصیر را گردن عالم و آدم و فشارهای زندگی می‌‌‌اندازیم.
اما در اولویت قرار ندادن سلامت جسمی می‌تواند پیامدهای ثانویه و ماندگاری داشته باشد. در قسمت‌‌‌های بعد توضیح می‌‌‌دهیم که چرا روابط در توانایی ما برای مقابله با اثرات جسمی خرده استرس‌‌‌ها اینقدر مهم هستند و مسیر دستیابی به سلامت بهتر و توانمندی بیشتر را بررسی می‌‌‌کنیم و نکات عملی انجام این ‌‌‌کار را به اشتراک می‌‌‌گذاریم.
منبع: کتاب The Microstress Effect

https://www.bazarearya.ir/fa/News/1263156/سلامت-در-گرو-روابط
بستن   چاپ