بازار آریا - نویسنده: ماروین سوسه ترجمه و تنظیم: کیوان حسینوند
مقدمه: اندیشه ملیگرایان درخصوص اقتصاد
در 23 فوریه 2017، استیو بنن، استراتژیست ارشد دونالد ترامپ، رئیسجمهور وقت آمریکا، اعلام کرد؛ دولت جدید این کشور قصد پیگیری یک «دستورالعمل ملیگرایانه اقتصادی» را دارد. این برنامه و واژگان آن سبب شکلگیری واکنشها و هیاهوی زیادی درمیان خبرنگاران شد که تلاش میکردند معنای این اصطلاح را توضیح دهند، اما در این مسیر چندان توفیقی نیافتند، درحالیکه مجله فوربس نوشت که؛ «ملیگرایی
اقتصادی یک نظریه
اقتصادی واقعی نیست»، وبسایت vox.com نیز این مفهوم را «تماما بیمعنا» خواند. روزنامه ایندیپندنت بریتانیا نیز نتیجه گرفت که این ایده «نه بهعنوان یک مفهوم شناخته شده در علوم سیاسی یا
اقتصاد که بهنظر میرسد (تنها) از دهان آقای بنن بیرون آمده باشد.»
این تصور که نباید به گفتههای ملیگرایان درخصوص
اقتصاد توجه کنیم، ممکن است جذاب بهنظر برسد اما دیدگاهی کوتهبینانه است؛ چراکه ملیگرایی یکی از نیروهای اصلی و بنیادین شکلدهنده به دنیای مدرن است.
این ایده، مضاف بر آنکه بر اندازه و ساختار نهادهای دولتهایی که در آن زندگی میکنیم اثر نهاده است، در درون ملتها نیز سبب بهوجود آمدن و الهام بخشیدن به وفاداریهایی استوار و دشمنیهایی بیرحمانه شدهاست.
در دنیای امروز، جنبشهای ملیگرایانه در ایالاتمتحده،
اروپا و همچنین در دولتهای قدرتهای نوظهوری همچون هند و
چین بسیار فعال شدهاند. بسی سبب شگفتی خواهد بود اگر (تصور شود که) تمام این جنبشها و هیاهو هیچ تاثیری بر تفکر
اقتصادی و سیاستهای
اقتصادی نداشته باشند. (بهتر آنکه پرسیده شود) آیا ملیگرایان وقتی که به استادان اقتصاد، بانکداران یا وزیران امور مالی بدل میشوند، ایدئولوژی خود را کنار میگذارند؟
در این کتاب، من استدلال میکنم که در نحوه نگرش ملیگرایان به اقتصاد، شباهتها و اشتراکات اساسی وجود دارد. این شباهتها و نقاط مشترک به اندازهای مهم هستند که میتوان از وجود یک رویکرد ملیگرایانه خاص در تفکر و سیاست
اقتصادی صحبت کرد. (گشودن این باب از صحبت) به این معنا نیست که همه ملیگرایان به یک شکل فکر یا عمل میکنند؛ کما اینکه بسیاری از مسائل سیاستی میان ملیگرایان بهشدت محل مناقشه است، بلکه این بدین معناست که ملیگرایان اهداف
اقتصادی خود را از یک مجموعه گزینههای مشابه و مشترک انتخاب میکنند.
این گزینههای اساسی عبارتند از: نخست، انزوا از
اقتصاد جهانی و دوم، رشد اقتصادی(economic expansion.) تلاش برای غلبه بر تناقض بالقوه میان این دو هدف، بخش عمدهای از سیاست گذاریهای ملیگرایانه را شکل داده و هدایت میکند. هدف من در این کتاب، فهم این مساله است که چرا ملیگرایان این اهداف خاص
اقتصادی را انتخابکرده اند و چگونه از زمان پیدایش ملیگرایی مدرن در اواخر قرن هجدهم تاکنون در تلاش بودهاند که آنها را عملی کنند.
از جمله دلایل ظهور سنتی ملیگرایانه در اقتصاد، سهولت شگفتانگیز انتقال و سینهبهسینه چرخیدن ایدههای ملیگرایانه در سطح جهانی است. در دو قرن گذشته، اندیشمندان ملیگرا شبکههای فرامرزی را بهمنظور گسترش و ترویج ایدههای خود سامان دادهاند، از اینرو بررسی تاریخ ملیگرایی
اقتصادی باید در چارچوب یک تاریخ جهانی باشد که سیر تکامل و انتشار این ایدهها در سطح جهان را دنبال کند.
در دیگر مواقع، ملیگرایان در مناطق مختلف جهان ایدههای مشابهی را، نه به آن دلیل که با یکدیگر در ارتباط بودند، بلکه به این دلیل که با شرایط مشابهی مواجه بودند، توسعه دادند، بنابراین این کتاب مضافا بهعنوان تلاشی در جهت توضیح تاریخ
اقتصادی و سیاسی دلایل پیدایش این ایدهها، علل قدرتمندشدن آنها و نحوه تبدیلشدن آنها به سیاستهای اجرایی نیز قلمداد میشود. من استدلال میکنم که جذابیت اصلی ملیگرایی اقتصادی، توانایی آن در بهره بردن از نابرابریهای اقتصادی، چه در سطح بین المللی و چه درون مللی است. این نابرابریها همچنین گاهی از طریق سلطهگریهای استعماری، تفاوتهای قومی و بحرانهای
اقتصادی تقویتشده و در مجموع به ظهور جنبشهای ملیگرایانه کمک کردهاند که در دو و نیمقرن گذشته نیز تاثیرات عمیقی بر مبادلات جهانی کالایی، انسانها و
سرمایه گذاشتهاند.
معضل ملیگرایی
هدف ملیگرایان از سیاست
اقتصادی چیست؟ از یک جنبه انتزاعی، ملیگرایی
اقتصادی به این باور است که ملت و اقتصاد، در کلیت، باید با هم همراستا و همخوانی داشته باشند. این یک گسترش مستقیم از تعریف معروف ارنست گلنر از ملیگرایی سیاسی است که معتقد است ملت و دولت باید همراستا باشند. ملیگرایان سیاسی پیرو گلنر میکوشند تا دولتی مستقل را ایجاد کنند که تحقق نهایی ملتگرایی باشد. به همین ترتیب، بسیاری از ملیگرایان
اقتصادی خواهان آنند تا یک
اقتصاد مستقل، یعنی
اقتصادی که در آن هموطنان نقش اصلی را ایفا میکنند، بسازند. آنها تلاش میکنند تا
تجارت و سرمایهگذاری میان هموطنان را رواج داده و تماس
اقتصادی با غیررا محدود کنند. در پی آنند تا حداکثر مالکیت داراییها و اشتغال را برای هممیهنان مهیاکرده و مالکیت ایشان را بر هر نوعی از غیرمتمایز کنند. بهعبارت دیگر، اولویتدادن به مبادلات داخلی نسبت به خارجی، یکی از اهداف اصلی ملیگرایان است.
من چنین هدفی را «انگیزه انزواطلبی» مینامم. انزواطلبی
اقتصادی در سطح ملت عمل میکند. اگر ملت با حاکمیتی خاص(یعنی بهنوعی دولت-ملت باشد) همسان و مترادف باشد، در اینصورت ابزارهای دولتی میتوانند در جهت تحقق موانعی دربرابر غیر در قالب تعرفهها، کنترلهای
سرمایه و محدودیتهای مهاجرتی استفادهشوند. همزمان، ملیگرایان
اقتصادی تلاش میکنند موانع داخلی
تجارت را بهعنوان مثال با ایجاد زیرساختهایی که بازارهای داخلی را به هم پیوند میدهند، از میان بردارند، از اینرو ملیگرایی
اقتصادی بهدنبال ایجاد
اقتصادی است که در داخل آن بهراحتی بتوان حرکت کرد، اما دربرابر نفوذ خارجی و غیربا پوستهای محکم محافظت شود. بسیاری از اندیشمندان ملیگرا به همیندلیل، نظریه
اقتصادی لیبرال کلاسیک را که مبادلات بینالمللی را ترویج میکند، مورد نقد قراردادهاند.
این ملیگرایان، خود را بهعنوان مخالفان جهانیشدن معرفی میکنند که اغلب توسط لیبرالها به همین عنوان شناخته میشوند. با این حال، تا زمانیکه ملیگرایان هنوز حاکمیتی برای خود نداشته باشند، تحقق این انگیزهشان، یعنی انزواطلبی
اقتصادی دشوارتر میشود. یک حاکمیت ممکن است بخشی از یک دولت چندملیتی یا امپراتوری بزرگتر، همچون امپراتوری اتریش-مجارستان یا اتحاد جماهیر شوروی باشد. این حاکمیتها محل زندگی گروههای قومی متعددی بودند که برخی از آنها خود را ملت میدانستند. در این موارد، ملیگرایان
اقتصادی از دستگاههای اجرایی محلی و ایالتی، ائتلافهای داوطلبانه یا ترک مراودات(بایکوت) غیررسمی بر پایه قومیت بهمنظور سازماندهی تعاملات
اقتصادی استفاده میکردند، بنابراین ملیگرایی
اقتصادی همیشه به مداخلات دولتی متکی نیست و ممکن است به فعالیتهای مردمی و محلی تکیه کند و استوار شود. مضافا، این اقدامات لزوما علیه یکپارچگی فرامرزی نیستند؛ بلکه ممکن است علیه سایر گروههای قومی محلی یا پایتخت امپراتوری باشند. بهعنوان نمونه ملیگرایان اوکراینی در اوایل دهه1990 بهدنبال قطع ارتباط با
روسیه بودند، اما در عینحال با جهانیشدن بهطور کلی مشکلی نداشتند.