بازار آریا - دنیای
اقتصاد - امیررضا انگجی * : چه چیزی باعث جهش بشریت از
رکود به توسعه پایدار شد؟ هسته اصلی نابرابری بین کشورها چیست؟ نظریه رشد یکپارچه تکامل جوامع را در طول کل دوره تاریخ بشر بررسی میکند. این نظریه چرخهای جهانی «تغییر و تحول» را که بر سفر بشریت حاکم بوده، روند رشد را هدایت کرده و نابرابری را در سراسر جهان شکل داده است، آشکار میکند. این نظریه دو مورد از اساسیترین رازهای پیرامون این سفر را روشن میکند؛ راز رشد که منشأ دگرگونی شگرف در رفاه بشر در دو قرن گذشته، در پی هزارههای
رکود را توضیح میدهد و راز نابرابری که ریشههای نابرابری گسترده در ثروت ملتها را تبیین میکند. این تئوری پیشنهاد میکند که نیروهای فعال در گذشتههای دور برای درک توسعه نامتوازن در سراسر جهان و طراحی سیاستهای موثری که میتوانند رشد
اقتصادی را ارتقا دهند و نابرابری را کاهش دهند، اهمیت اساسی دارند.
به سوی یک نظریه رشد یکپارچه
گذار از دوران
رکود به دوره رشد
اقتصادی پایدار، آغاز یکی از قابل توجهترین دگرگونیها در تاریخ بشر از زمان ظهور هومو ساپینس در آفریقا در حدود 300هزار سال پیش است. در پاشنه هزاران سال استانداردهای زندگی عمدتا راکد در سراسر مناطق جهان، دو قرن گذشته آغاز یک دگردیسی عمیق بوده است که در طی آن امید به زندگی بیش از دوبرابر شده و درآمد سرانه جهانی 14برابر شده است. انگیزه اصلی زندگی انسان که از نظر تاریخی از سایر گونهها قابل تشخیص نبود و به دنبال بقا و تولید مثل بود، بهطور اساسی تکامل یافته و کیفیت زندگی را در سراسر جهان تغییر داده است.
با این حال، این دگرگونی بهطور یکنواخت در سراسر جهان توزیع نشد. افزایش گسترده رفاه در قرنهای اخیر، در برخی از نقاط جهان زودتر رخ داد و باعث ایجاد دومین دگرگونی بزرگ منحصر به فرد در سرنوشت بشر شد، یعنی ظهور نابرابری عظیم در بین جوامع. کشورهای اروپای غربی و برخی از شاخههای آنها جهش قابل توجهی را در شرایط زندگی در قرن نوزدهم تجربه کردند؛ درحالیکه این صعود در اکثر مناطق تا نیمه دوم قرن بیستم به تعویق افتاد و منجر به نابرابری گسترده در سراسر مناطق جهان شد. رمز و راز رشد و دگرگونی فوقالعاده استانداردهای زندگی در چند قرن اخیر پس از عصر یخبندان
اقتصادی که بیشتر تاریخ بشر را از زمان ظهور انسان خردمند تعریف کرده بود، چیست؟ راز نابرابری و منشأ اختلاف قابل توجه در ثروت ملل و ظهور نابرابری آشکار در بین مناطق در دو قرن گذشته چیست؟ عوامل ریشهدار که در طول تاریخ بشریت عمل میکردند، بر زمانبندی دگرگونی تاثیر گذاشت و نقشی اساسی در جهش چشمگیر در رفاه بشر و پیدایش نابرابری عمیق میان ملتها داشت.
مدلهای رشد کلاسیک در ارتقای درک ما از نقش انباشت عوامل و پیشرفت فناوری در فرآیند رشد موثر بودهاند و تاثیر آنها بر همگرایی در استانداردهای زندگی در سراسر کشورها را برجسته میکنند. با این حال در پرداختن به راز رشد و راز نابرابری بهطور خاص، آنها تا حد زیادی نیروهایی را که باعث گذار از
رکود به رشد
اقتصادی پایدار شدند و همچنین نقش محوری را که الگوهای جمعیتی در طول تاریخ بشر ایفا کرده است، نادیده میگیرند. بینشهایی که برای درک فرآیند رشد و منشأ رشد نابرابری بین ملتها ضروری است. مشخص شده است تا زمانی که تئوری رشد برای توصیف روند توسعه در دوران
رکود و رژیم رشد مدرن بر مدلهای متمایز و منفصل تکیه میکند، درک ما از فرآیند رشد معاصر ناقص و بالقوه مخدوش خواهد بود. توسعه تئوری رشد یکپارچه با این اعتقاد انجام شد که درک موتورهای اصلی توسعه
اقتصادی ناقص و شکننده باقی میماند مگر اینکه نظریه رشد نیروهای محرک اولیه را در کل فرآیند توسعه دربرگیرد.
این نظریه از درک این موضوع پدیدار شد که مدلهای رشد
اقتصادی پراکنده و آنهایی که دوران مدرن رشد
اقتصادی و دوران
رکود را بهعنوان پدیدههای مجزا بهجای بخشهای به هم پیوسته یک کل واحد در نظر میگیرند ذاتا در تواناییشان برای توضیح همهجانبه نیروهای تاریخی که روند رشد معاصر و نابرابریهای جهانی گسترده در رفاه اجتماعی را شکل دادهاند، محدود بودند. نظریه رشد یکپارچه به این چالشهای بزرگ پرداخته و یک چارچوب تحلیلی یکپارچه ارائه میکند که تکامل جوامع را در کل گستره وجود انسان دربرمیگیرد و موتورهای تاریخی رشد را با رفاه و نابرابری معاصر مرتبط میکند. این تئوری «چرخهای تغییر» جهانی را آشکار میکند که بر سفر بشریت در تمام مناطق کره زمین حاکم بوده است. نیروهایی را شناسایی و ردیابی میکند که نوع بشر را به دورهای از هستی معیشتمحور محدود میکنند؛ درحالیکه در نهایت آغازگر گذار مهم از عصر
رکود به دوره رشد پایدار و واگرایی حاصل از آن در ثروت ملتها هستند.
نظریه رشد یکپارچه به بررسی نیروهای زیربنایی میپردازد که سفر بشریت را شکل دادهاند. این نشان میدهد که چگونه این نیروها در طول عصر یخبندان
اقتصادی طولانیمدت بهطور مداوم عمل میکردند و به تدریج شتاب ایجاد میکردند و در عین حال تاثیر محدودی بر درآمد سرانه داشتند. با این حال، از آنجا که پیشرفتهای تکنولوژیک از آستانه بحرانی در طول انقلاب صنعتی فراتر رفت، آموزش ابتدایی برای حرکت در چشمانداز به سرعت در حال تغییر ضروری شد. با گسترش منابع والدین، رشد جمعیت افزایش یافت. با گذشت زمان، با تغییر تدریجی سرمایهگذاری والدین به سمت تشکیل
سرمایه انسانی، پیشرفت فناوری از رشد جمعیت پیشی گرفت و باعث افزایش نرخ درآمد سرانه و رشد جمعیت شد. در نهایت، افزایش تقاضا برای
سرمایه انسانی منجر به کاهش شدید نرخ باروری شد و روند رشد را از اثرات متوازن گسترش جمعیت رها و راه را برای رفاه پایدار هموار کرد.
مراحل توسعه
در طول بیشتر تاریخ بشر، روند توسعه تحت سلطه قانون مالتوسی بود. پیشرفت فناوری و گسترش زمین باعث افزایش نرخ تولد و کاهش نرخ مرگ و میر شد که در نهایت منجر به افزایش متناسب در جمعیت و منابع شد. تغییرات در پیشرفت تکنولوژیک و بهرهوری زمین در بین جوامع به تفاوت در تراکم جمعیت کمک کرد؛ اما فقط اثرات کوتاه مدت بر استانداردهای زندگی داشت. با این حال، احتمال بیشتری وجود داشت که جمعیتهای بزرگتر باعث ایجاد افراد مبتکری شوند که قادر به توسعه ابزارها، کالاها و شیوههای جدید هستند؛ درحالیکه تقاضای بیشتری برای این نوآوریها نیز ایجاد میکرد. علاوه بر این، جوامع بزرگ از افزایش تخصص و بارورسازی متقابل بهره بردند که انتشار سریع فناوریهای جدید را تسهیل کرد. این حلقه بازخورد خودتقویتکننده بین جمعیت و فناوری در طلوع تاریخ بشریت پدیدار شد و در بیشتر تاریخ بشر نیز ادامه داشت. پیشرفتهای فناوری باعث شد تا جمعیتهای بزرگتری پدیدار شوند و پایدار باشند؛ درحالیکه افزایش اندازه جمعیت باعث نوآوریهای سریعتر شد. با وجود این، در طول دوران مالتوس، پیشرفت تکنولوژی در نهایت با رشد جمعیت خنثی شد و درآمد سرانه در بلندمدت نزدیک به سطح معیشتی بود. همین چند قرن پیش، زندگی انسان اغلب «تند و زننده، بیرحمانه و کوتاه» بود. از هر چهار نوزاد، یک نوزاد قبل از رسیدن به اولین سالگرد تولد خود، در نتیجه سرما، گرسنگی یا بیماری از دست میرفت. زنان اغلب در هنگام زایمان میمردند و امید به زندگی به ندرت از 40سال فراتر میرفت. اکثر مردم با رژیمهای غذایی ناچیز و یکنواخت و در وضعیت بیسوادی گسترده زندگی میکردند. در میان این واقعیتهای تلخ، شاید حتی شگفتانگیزتر، بحرانهای
اقتصادی صرفا به معنای تحمل ریاضت و سفت بستن کمربند نبود؛ زیرا آنها اغلب باعث گرسنگی گسترده و فروپاشی اجتماعی میشدند. شرایط زندگی یک کشاورز انگلیسی قرن پانزدهم به طرز شگفتانگیزی شبیه به یک رعیت چینی قرون وسطایی یا یک دهقان مایا بود. به همین ترتیب، آنها شباهت زیادی به گلهداران یونان باستان، کشاورز مصری یا حتی یک چوپان در اریکو در سپیدهدم انقلاب نوسنگی داشتند.
از قضا، درست زمانی که مالتوس (1798) این «تله فقر» را بهعنوان یک وضعیت انسانی اجتنابناپذیر و همیشگی اعلام کرد، قانون اساسی که او شناسایی کرد شروع به تغییر کرد و باعث یک گذار عمیق از
رکود به رشد شد. در قرنهای اخیر، بسیاری از مناطق در سراسر جهان از دام مالتوسی فرار کردهاند و پیشرفتهای قابلتوجهی در استانداردهای زندگی تجربه کردهاند. کاهش شدید رشد جمعیت در طول گذار جمعیتی، پویایی مالتوسی را مختل کرد و روند رشد را از اثرات متعادل کننده افزایش جمعیت رها کرد. پیشرفت فناوری و تشکیل
سرمایه انسانی، سرانجام راه را برای عصر رشد
اقتصادی پایدار هموار کرد. با این حال، این پیشرفت چشمگیر ناهموار بود و افزایش رفاه در قرون اخیر، در برخی مناطق زودتر از مناطق دیگر ظاهر شد و به نابرابری قابل توجهی در بین جوامع دامن زد. چرا دورههای پیشرفت فناوری در دوران پیش از صنعتی شدن نتوانست جرقهای برای رشد
اقتصادی پایدار ایجاد کند؟ چرا رشد جمعیت بهطور پیوسته با دستاوردهای سرانه بالقوه ناشی از پیشرفتهای تکنولوژیک تعادل برقرار میکند؟ و آیا تغییرات در اندازه و ترکیب جمعیت انسانی در دوران مالتوس برای امکان گریز نهایی از این تله نقشی اساسی داشت؟ این تئوری نیروهایی را که جرقه گذار از
رکود به رشد بودهاند، آشکار میکند و مکانیسمهای پشت این دگرگونی عمیق را رمزگشایی میکند.
چه چیزی باعث افزایش ناگهانی درآمد سرانه در چند قرن گذشته شد؟ چه چیزی معکوس آشکار رابطه مثبت طولانی مدت بین درآمد سرانه و رشد جمعیت را که در بیشتر تاریخ بشر ادامه داشت، توضیح میدهد؟ آیا گذار به رشد
اقتصادی پایدار میتوانست بدون کاهش قابل توجه باروری در طول گذار جمعیتی اتفاق بیفتد؟ و اقتصادهای کمتر توسعهیافته با چه موانعی برای دستیابی به یک رژیم رشد پایدار مواجه هستند؟ توسعه یک چارچوب تحلیلی یکپارچه که مراحل متمایز توسعه را دربرمیگیرد و در عین حال انتقال یکپارچه و درونزا بین رژیمهای مختلف را تسهیل میکند، نیازمند نوآوریهای روش شناختی و مفهومی قابل توجهی است. این پیشرفتها برای طراحی یک سیستم پویا که این امکان را فراهم میآورد، حیاتی بود: 1) فرار خود به خود از تعادل جهانی پایدار مالتوس که بر بسیاری از تاریخ بشر تسلط داشت. 2) معکوس کردن پیوند مثبت بین منابع والدین و موفقیت باروری، منجر به کاهش باروری قابل توجهی شد که روند رشد را از اثرات متعادلکننده رشد جمعیت رها کرد.
در تلاش برای شناسایی کاتالیزور پشت گذار از
رکود به رشد، ممکن است وسوسه شویم که انقلاب صنعتی را یک شوک خارجی بدانیم که بهطور ناگهانی جهان را از کشش گرانشی تعادل مالتوسی خارج کرد و به عصر رشد
اقتصادی مدرن سوق داد. با این حال، شواهد بهدستآمده از قرن هجدهم و نوزدهم نشان میدهد که افزایش بهرهوری در این دوره به تدریج آشکار شد، نه بهعنوان یک جهش ناگهانی و دگرگونکننده. در آستانه و در مراحل اولیه انقلاب صنعتی، پیشرفتهای فناوری فزاینده بود که جرقه افزایش جمعیت و افزایش اندک درآمد سرانه را برانگیخت. با این حال، نزدیک به یک قرن بعد، نیروهای مالتوسی متلاشی شد و رشد جمعیت کند شده و راه را برای یک توسعه
اقتصادی بیسابقه هموار کرد. یک نظریه واحد رشد اقتصادی، ایجاد یک سیستم پویا را ضروری میکند که اقتصادها را قادر میسازد به تدریج و در عین حال به سرعت از تعادل مالتوسی پایدار (جذب) گذار کنند.
با این حال، به طرز متناقضی، به نظر میرسد که این با جوهر یک تعادل پایدار که در آن نیروهای جذبکننده غالب باید مانع از فرار تدریجی شوند، تناقض دارد. نظریه رشد یکپارچه چارچوبی مفهومی ارائه میکند که به این معمای میپردازد و فرار از تعادل مالتوسی پایدار را تسهیل میکند. این بر این درک استوار است که در سیستمهای دینامیکی غیرخطی چند بعدی، زمانی که یک متغیر منفرد از یک آستانه بحرانی عبور میکند، میتواند یک دگرگونی ناگهانی و عمیق در ساختار کیفی سیستم ایجاد کند و بهطور بالقوه باعث از بین رفتن تعادل پایدار و ظهور تعادل جدید شود. تئوری رشد یکپارچه نیروهای زیربنایی را شناسایی میکند که در طول دوره مالتوسی شتاب گرفتند و در نهایت به آستانه بحرانی رسیدند که در نتیجه آن نیروهای گرانشی تعادل مالتوس از بین رفتند. این نیروها امکان گریز از تعادلی دائما پایدار را فراهم کردند. تعامل تقویتکننده بین پیشرفت فناوری و اندازه و ترکیب جمعیت بهطور مداوم در طول تاریخ عمل کرد و به تدریج شتاب بیشتری گرفت. با وجود این، در بیشتر تاریخ بشر، این تعامل تاثیر بلندمدت بسیار ناچیزی بر درآمد سرانه داشت.
با این حال، در نهایت، با شتاب گرفتن سرعت پیشرفت تکنولوژی از یک آستانه بحرانی، آموزش برای حرکت در چشمانداز تکنولوژی که به سرعت در حال تحول بود، ضروری شد و والدین را بر آن داشت تا بخشی از منابع محدود خود را به آموزش فرزندان خود اختصاص دهند. اگرچه پیشرفت تکنولوژیک درآمد والدین و باروری و رشد جمعیت را افزایش داد، تخصیص منابع به
سرمایه انسانی کودکان باعث شد رشد جمعیت از پیشرفت فناوری عقب بماند و به شروع رشد
اقتصادی دامن بزند. اینجا سرآغاز تقابل کمیت و کیفیت کودکان نیز بود. این کاهش چشمگیر نرخ باروری بود که
اقتصاد را از اثرات متوازن کننده رشد جمعیت رها کرد و راه را برای عصر توسعه
اقتصادی پایدار هموار کرد. چه چیزی باعث وارونگی گیجکننده پیوند مثبت بین منابع والدین و موفقیت و افزایش باروری شد؟ در طول رژیم پس از مالتوس، پیشرفت تکنولوژی اثرات متناقضی بر نرخ باروری ایجاد کرد. افزایش درآمد محدودیتهای مصرف معیشتی را کاهش داد و به خانوارها این امکان را میدهد که منابع بیشتری را برای تربیت فرزندان اختصاص دهند؛ یک اثر درآمد. در همین حال، تقاضای متوسط برای
سرمایه انسانی باعث تخصیص مجدد منابع به سمت کیفیت کودک شد؛ یک اثر جایگزین. با توجه به قدرت متوسط اثر جانشینی، اثر درآمد غالب بود و خانوارها را قادر میساخت تا تعداد و کیفیت فرزندان خود را افزایش دهند.
ویژگی نظری مبتنی بر تجربه که در نهایت معکوس کردن پیوند مثبت بین منابع والدین و موفقیت باروری را تسهیل میکند، نقشی محوری است که توسط نظریه رشد یکپارچه به
سرمایه انسانی در جهتیابی در یک محیط فناوری به سرعت در حال تغییر اختصاص داده شده است. با تداوم شتاب فناوری در طول صنعتی شدن، بازده سرمایهگذاری در
سرمایه انسانی افزایش یافت و در نتیجه بهرغم افزایش درآمد، اثر جانشینی غالب شد. خانوارها به ناچار منابع خود را به سمت کیفیت فرزند سوق دادند که باعث کاهش نرخ باروری شد و رابطه مثبت طولانی مدت بین درآمد و موفقیت باروری را معکوس کرد. ظهور
سرمایه انسانی بهعنوان موتور اصلی رشد و معکوس کردن رابطه مثبت بین درآمد و موفقیت باروری چرخهای تغییر و تحولی بودند که در ابتدای متن به آن اشاره شد. این نیروها، در ابتدا نامحسوس و بیادعا، با گذشت زمان نیرومند شدند، دقیقا مانند تشدید تدریجی گرما در یک کتری آب که روی شعلهای ثابت قرار میگیرد. در ابتدا، سطح آب هیچ نشانه قابل مشاهدهای از تغییر را نشان نمیدهد و آرام میماند؛ گویی که افزایش تدریجی دما هیچ اثر قابل تشخیصی ندارد. اما این آرامش فریبنده است. همانطور که مولکولهای آب گرما را جذب میکنند و پیوندهای آنها ضعیف میشود، حرکت آنها تسریع میشود.
در نهایت، با رسیدن به دمای بحرانی، آب دچار یک انتقال فاز ناگهانی از مایع به
گاز میشود. در طول دو قرن گذشته، نوع بشر یک انتقال فاز قابل مقایسه را تجربه کرده است. بسیار شبیه تبدیل آب در یک کتری از مایع به گاز، این تغییر نقطه اوج فرآیندی بود که در طی صدها هزار سال
رکود اقتصادی بهطور پیوسته در زیر سطح تشدید شده بود. درحالیکه گذار از
رکود به رشد ممکن است چشمگیر و ناگهانی به نظر برسد - و در واقع هم همینطور بود - نیروهای زیربنایی که این تغییر را هدایت میکردند در سپیده دم آغار تاریخ بشریت به حرکت درآمدند و به تدریج در طول تاریخ شتاب گرفتند. این نقطه واگشت عبور تغییرات فناورانه از محدودهای بود که پس از آن بازدهی سرمایهگذاری در
سرمایه انسانی را افزایش و شکاف دستمزد جنسیتی را کاهش داد. تاثیر متقابل بین رشد جمعیت و پیشرفت فناوری، چرخهای خودتقویت کننده را در طول تاریخ بشر تشکیل داد.
در طول 12هزار سال از انقلاب نوسنگی تا آغاز عصر صنعتی، پیشرفتهای تکنولوژیک باعث افزایش 400برابری جمعیت شد. این جمعیت رو به رشد، به نوبه خود، نوآوری را تسریع کرد و جهش بشریت را از ابزارهای سنگی در مراحل اولیه توسعه به فناوری موتور بخار که مراحل اولیه انقلاب صنعتی را تعریف کرد، سوق داد. در دوران پیش از صنعتی شدن، پیشرفتها در تکنیکهای
کشاورزی و روشهای کشت، رژیم غذایی و شرایط زندگی را بهبود بخشید و رشد جمعیت را تحریک کرد که ناشی از نرخهای بالاتر تولد و مرگومیر کمتر بود. با این حال، با کمیابتر شدن زمینهای زراعی، رشد جمعیت سهم سرانه محصولات را کاهش داد و باعث شد استانداردهای زندگی کاهش یابد و در نهایت تنها زمانی تثبیت شود که مقدار محصول به ازای هر نفر به سطح اولیه خود بازگردد. بنابراین، درحالیکه پیشرفت تکنولوژی باعث رشد جمعیت شد، نتوانست تاثیر پایداری بر رفاه انسان ایجاد کند. رشد چشمگیر جمعیت بشر، جوامع و تمدنها را شکل داده است. در طلوع انقلاب نوسنگی در حدود 10هزارسال قبل از میلاد، تقریبا 2.4میلیون نفر در زمین ساکن بودند. در سال1500، در طول اوج سفرهای کلمب به قاره آمریکا، جمعیت جهان به نیممیلیارد نفر رسید و با شروع قرن نوزدهم و شروع صنعتی شدن، بشریت در آستانه عبور از مرز یکمیلیارد قرار گرفت.
ما در شماره بعدی به توضیح ریشههای عمیق توسعهنیافتگی از این منظر خواهیم پرداخت.
* پژوهشگر توسعه اقتصادی