بازار آریا - تاریخ شفاهی
او گفت «رفتم با رفیقهایم هم صحبت کردم، آنها هم موافقاند. اگر تو حرفی نداری، ما این را در جلسه عمومی اتاق بازرگانی مطرح میکنیم. اگر همه توافق کردند، تو بیا و مشاور اتاق بازرگانی تهران بشو.» گفتم «با کمال میل، فقط باید در نظر بگیرید که من روزها در شرکت
نفت کار میکنم، بنابراین میتوانم بعدازظهرها، بعد از ساعت چهار و نیم بیایم اتاق بازرگانی.» چون تا ساعت چهار با شرکت
نفت کار میکردم گفت «برای ما خیلی هم خوب است.»