بازار آریا - مهسا مستشارنظامی / پژوهشگر
اقتصادی اقتصاد، دانش چالش با محدودیتهاست. این رشته به مدت 250سال با رشته فلسفه آمیخته بود و پس از جنگ جهانی دوم، در دهه 1930، از این رشته جدا شد؛ پس دانشی جدید به حساب میآید. بیایید از زوایای مختلف به رشته
اقتصاد نگاهی بیندازیم. ما دو نوع اقتصاددان داریم: اقتصاددانان ارتودکس و اقتصاددانان هترودوکس. مدلهایی که معمولا برای سنجش و تحلیل
اقتصاد استفاده میشود، از نظریات اقتصاددانان ارتودکس است؛ مدلهایی که بر اعداد و ارقام و فرمولها استوار است. آنچه اقتصاددانان هترودکس برای تحلیلهای خود در مورد
اقتصاد استفاده میکنند کمی غیررسمیتر است. این به معنی درست و غلط بودن یکی در مقابل دیگری نیست و فقط قواعد آنها اینگونه است. اقتصاددانان هترودکس میکوشند رفتار انسانها را بدون استفاده از مدلهای خشک، توصیف کرده و توضیح دهند. شش مکتب کلی در
اقتصاد هترودکس وجود دارد: مکتب اتریشی، مکتب پساکینیزینها، نهادگرایان، افراطگرایان، فمینیستها و مذهبیون. مثال بارز مکتب افراطگرایان،
اقتصاد مارکسیستی است.
اقتصاد کلان بر نمایش دادن یک قاب کلی از اجتماعی متمرکز است که میتواند به وسعت جهان باشد. این قاب با «چهار مورد اساسی» تعریف میشود: تورم، بیکاری، نرخ رشد
اقتصادی و چرخههای تجاری (بالا و پایین شدنهای اقتصاد).
تئوریهای
اقتصادی به دو دسته کینیزینها و کلاسیکها تقسیم میشوند که عمده چالش بین این دو دسته، موضوع اندازه دولت است. کلاسیکها معتقدند نباید دولت در
اقتصاد دستی داشته باشد؛ کینیزینها با رعایت اصولی، حضور دولت را در
اقتصاد ضروری میدانند. ابتدا کلاسیکها وجود داشتند و پس از جنگ جهانی دوم و ظهور
تورم در سطح دنیا، کینیزینها به وجود آمدند. اما پس از ظهور پدیدهای به نام «رکود تورمی» پولیونها ظهور کردند؛ چرا که تئوری کینیزینها جوابگوی مشکلات آن دوران نبود. اما آنچه در حال حاضر در اغلب کشورهای دنیا توسط حکومتها اجرایی میشود، در حقیقت ترکیبی از تمام این تئوریهاست.
آنچه این روزها برای محاسباتی مانند تولید ناخالص داخلی استفاده میشود براساس قواعدی است که آلفرد مارشال آن را ابداع کرده است که از اقتصاددانان ارتودکس محسوب میشود. تئوری او براساس عرضه و تقاضا بنا شده است. این تئوری بنای اصلی محاسبات
اقتصاد امروزی است. او در کتاب خود به نام «قواعد اقتصاد» آن را آورده است و بر اساس جمعآوری عرضه و تقاضای
کالا و خدمات در یک
اقتصاد آن را اندازهگیری میکند. با این نگاه اجمالی به زوایای دانش اقتصاد، به تعریف تولید ناخالص داخلی میپردازیم (Mostashar-Nezami, 2022).
تولید ناخالص داخلی (تند)، تولیدی است که در یک مرز جغرافیایی صورت میگیرد و معمولا برای یک دوره یکساله اندازهگیری میشود. ناخالص در این تعریف به معنای اندازهگیری هر معامله در بازارهای داخل آن کشور است و داخلی به محدوده جغرافیایی برمیگردد که برای آن محاسبه میشود. این محدوده میتواند، یک شهر، منطقه، استان و حتی در سطحی جهانی باشد. نکته مهم این اندازهگیری این است که معاملات جدید را در برمیگیرد. بهطور مثال، اگر یک
خانه برای یکبار به فروش رسیده باشد، فروش مجدد آن به شخص جدید، در این محاسبات آورده نمیشود. از آنجا که کشورها اندازههای مختلفی دارند، میزان درآمد یک کشور را به تعداد مردم آن کشور تقسیم میکنند و تولید ناخالص داخلی سرانه را در نظر میگیرند. تولید ناخالص داخلی سرانه مبنای
بانک جهانی برای تقسیمبندی درآمدی کشورهاست. محدودهای بین 1035 تا 12615دلار وجود دارد که کشورهای با درآمد متوسط وجود دارند، پایینتر از این مبلغ کشورهای کمدرآمد و بالاتر از این محدوده کشورهای با درآمد بالا محسوب میشوند. خود این محدوده نیز به دو بخش تقسیم میشود. خط تقسیم این محدوده 4085دلار است. کشورهای بالای این عدد کشورهای با درآمد متوسط بالا و بالطبع کشورهای پایین این عدد کشورهای با درآمد متوسط پایین محسوب میشوند. طبق آمار
بانک جهانی در سال 2023 تولید ناخالص داخلی سرانه ایران، 4502.5دلار بوده است که جزو کشورهای با درآمد متوسط بالا محسوب میشود. از نظر جغرافیایی کشورهای کمدرآمد بیشتر در دو منطقه متمرکز هستند: مناطق گرمسیری آفریقا که بیشتر در حوالی صحرای سینا هستند و جنوب آسیا. در سال 2015 آمارها نشان میدهد که 1.3میلیارد نفر در 55کشور با درآمد بالا، 4.9میلیارد نفر در 103کشور با درآمد متوسط و 800میلیون نفر در 36کشور با درآمد پایین زندگی میکنند.
از آنجا که تولید ناخالص داخلی کشورها به دلیل اندازه، سایز و وسعت متفاوت کشورها با یکدیگر در حالت کلی قابل مقایسه نیست، برای مقایسه توسعه
اقتصادی و داشتن یک قاب بزرگ در این زمینه بهجز تولید ناخالص داخلی سرانه، سطح قیمتها در آن کشور را نیز در نظر میگیرند. سطح قیمتها در کشورهای مختلف با یکدیگر بسیار متفاوت است و برای این موضوع شاخصی به نام «برابری قدرت خرید» وجود دارد. این شاخص از استانداردهای رایج قیمتهای بینالمللی برای خرید مواد غذایی، اجاره، کوتاه کردن مو، بلیت سینما، هزینههای قانونی و... بهدست میآید. گرچه این معیار هم چندان گویای توسعه
اقتصادی نیست، چرا که بسیاری از شاخصهای رفاه مانند سلامت و آموزش را نشان نمیدهد، اما میتواند یکی از شاخصهای مناسب در مقایسه کشورها به حساب آید. یکی از سوالات اصلی کشورهای کمدرآمد این است که برای بالا بردن استاندارد زندگی و دستیابی به رشد
اقتصادی به اندازه کافی سریع، چه کارهایی میتوان انجام داد که شکاف بین این کشورها و کشورهای ثروتمند را به میزان قابلتوجهی کاهش داد. البته این سوال چالش کلیدی سیاست توسعه پایدار نیز است.
آنچه تا به اینجا گفته شد، برای مقایسه کشورها با یکدیگر بود. اما آنچه میتواند در میزان توسعه
اقتصادی یک کشور حائز اهمیت باشد، تفاوت زیاد استانداردهای زندگی در داخل خود آن کشور است. آنچه خصوصا برای توسعه پایدار بسیار اهمیت دارد، از سنجش حضور کارآمد همه اقشار جامعه در آن تا رفاه گسترده و عمومی از یکسو و فهمیدن میزان و گستردگی نابرابریها در استاندارد زندگی مردم از سوی دیگر را شامل میشود. تا قبل از انقلاب صنعتی تقریبا 90درصد جمعیت جهان در مناطق روستایی زندگی میکردند، اما در روند توسعه
اقتصادی جابهجایی از روستاها به شهرها به دلیل خدمات عمومی بهتر، آموزش بهتر و کاهش نرخ باروری سرعت گرفت. معیارهای سادهای مانند تولید ناخالص داخلی سرانه، تنها بازتابی تقریبی از سطح کلی رفاه یک فرد یا یک ملت است. همه ما به کیفیت کلی زندگی خود میاندیشیم که گاهی با عناوینی مانند «رضایت از زندگی»، «بهزیستی» یا «شادی» آنها را توصیف میکنیم. برخی از آنها به درآمد خودمان ارتباط دارد، برخی نیز به خدمات اجتماعی ارائهشده توسط دولت. فاکتور دیگری که بر زندگی افراد اثر میگذارد میزان امنیت شخصی است. مثلا برای فردی که در یک منطقه جنگی زندگی میکند، رضایت از زندگی معنای متفاوتی از سایرین دارد. بیشترین اولویت ما حفظ کرامت انسانی است که با وجود خانوادههای گرسنه، فقدان آب سالم و دسترسی به بهداشت عمومی زیر سوال رفته است. آنچه در توسعه پایدار به آن اندیشه میشود رفاه انسانهاست. در این نوع توسعه به افزایش درآمد و مسابقه دیوانهوار کسب ثروت بیشتر اندیشیده نمیشود. اینجا مهم این است که بپرسیم فراتر از تولید ناخالص داخلی سرانه، چگونه میتوانیم رفاه را اندازهگیری کنیم.
برنامه توسعه سازمان ملل متحد، شاخص توسعه انسانی را بهعنوان یکی از عوامل ایجادکننده رفاه شمرده است؛ اینکه افراد را توانمند سازیم تا با استفاده از ظرفیتهای خودشان و افزایش درآمدشان، سطح زندگی بهتری را تجربه کنند. شاخص توسعه انسانی، درآمد را یکی از سهبعد اساسی رفاه میداند. مورد بعدی شاخص پیشرفت تحصیلی است؛ اینکه سالهای تحصیلی افراد چگونه است. مورد آخر سلامتی است؛ اینکه سطح بهداشت و سلامتی کشورها به چه صورت است. مانند تقسیمبندی
بانک جهانی برای میزان درآمد کشورها، برنامه توسعه سازمان ملل نیز کشورها را براساس سطح توسعه انسانی به سهبخش توسعه انسانی بالا، متوسط و پایین طبقهبندی میکند. این شاخص در سال 2020 برای کشور ما 59درصد، برای کانادا 80درصد، برای
فرانسه 76درصد و برای
چین 65درصد بوده است. کشورهای آفریقایی همچنان در پایین این شاخص هستند، بهطوری که شاخص کنگو 37درصد، شاخص نیجریه 36درصد و شاخص آفریقای جنوبی 43درصد است. دو شاخص تولید ناخالص داخلی و توسعه انسانی با یکدیگر مرتبط هستند، اما یکسان نیستند. ممکن است کشوری درآمد سرانه نسبتا پایینی داشته باشد، اما در توسعه انسانی خوب عمل کرده باشد و امید به زندگی و پیشرفت تحصیلی در آن بالا باشد و بالعکس. یکی از پرسشهای مهم در مطالعه توسعه
اقتصادی این است که آیا کشورهای فقیر امروز شانس این را دارند که شکاف عمیق سرانه و سایر شاخصهای رفاه با کشورهای با درآمد بالا را پرکنند؟ این اتفاق تنها زمانی که درآمد افزایش بیابد، رخ نخواهد داد، بلکه باید سایر موارد مهم مانند سلامت، امید به زندگی، پیشرفت تحصیلی و رضایت از زندگی را نیز افزایش دهیم. آنچه در سراسر کتاب «عصر توسعه پایدار» بهخوبی به آن پرداخته شده است و البته اهداف توسعه پایدار نیز بر اصولی استوار است که براساس آنها کشورهای فقیر شکاف توسعهیافتگیشان را با کشورهای غنی کاهش دهند (Sachs, 2015).
منابع:
Mostashar-Nezami, M. (2022). Economics and Crossion. In R. Javaherdashti, Corrosion policy decision making : science, engineering, management, and economy (p. 45). New Jersey: John Wiley & Sons, Inc.
Sachs, J. (2015). The Age of Sustainable Development. New York‚ Chichester, West Sussex: Columbia University Press.
https://www.bazarearya.ir/fa/News/1230912/تولید-ناخالص-داخلی-چگونه-به-توسعه-پایدار-میانجامد؟