بازار آریا - امیرحسین خالقی* میلتون فریدمن فقید زمانی گفته بود: «کنار هم نشاندن نزدیک به 500نفر اقتصاددان، چنانکه در فدرالرزرو شاهدش هستیم، کار بسیار نادرستی است... در چنین اوضاعی بعید است بشود سراغ پژوهشهای عینی و مستقل رفت... استقرار فیزیکی اقتصاددانان در محل فدرالرزرو بهشدت بر نوع پژوهشهایشان اثر میگذارد؛ میبینیم که اغلب به دنبال نوشتن مقالات فنی بیدردسر در حوزه روش هستند تا پرداختن به موضوعات اساسیتر و جدیتر درباره سیاستها و نتایج آنها.» حرفش این بود که حتی اگر مثل فدرالرزرو آدمهای کاربلد زیادی دم دست داشته باشی و بتوانی فارغالتحصیلان بهترین دانشگاههای جهان را جذب کنی، از بازی سیاست گریزی نیست.
شاید در دولت 500اقتصاددان استخدام کنی، ولی درواقع 500بوروکرات زبل تحویل میگیری که بازیگران بازی سیاست میشوند. به بیانی دیگر، این شاید قاعدهای کلی در همه جا باشد که واشنگتن و تهران هم ندارد: آدمهای کاربلد فنی دولتی هم خیلی جاها مجبورند با منطق سیاسی پیش بروند. اگر میبینیم کارآیی دولت پایین است شاید فقط به دلیل ناتوانی اهالی آن نباشد؛ خیلی وقتها مشکل از ندانستن نیست، بلکه انگیزهای برای توانستن وجود ندارد و بوروکرات بعید است تکنوکرات باقی بماند. باری، در
اقتصاد سیاسی جاهایی مثل
ایران پیچیدگیهای دیگری هم به ماجرا اضافه میشود.
یکی از ویژگیهای
ایران و کشورهایی نظیر آن شاید پدیده فوبیای بوروکراسی باشد: سیاسیون از بوروکراسی قدرتمند میترسند!
اجازه دهید بیشتر توضیح دهم: یک قاعده مشهور موسوم به جدایی سیاست از اداره هست که میگوید سیاستمداران باید اهداف کلی را تعیین کنند و بوروکراتها به مسیرهای رسیدن به آن اهداف بپردازند. وقتی وضعیت سیاسی کشوری کموبیش باثبات است و نهادهای سیاسی استخواندار دارد، چنین تقسیم کاری کموبیش برقرار است؛ آدم سیاسی کار خودش را میکند و آدم اداری هم به رتق و فتق امور اجرایی میپردازد و چرخش در سیاست باعث نمیشود ساختار اداری زیر و زبر شود. اما در جاهایی مثل
ایران که از نهادهای سیاسی قدرتمند و آدمهای استخواندار سیاسی زیاد نیستند، قضیه متفاوت میشود. سیاسیون میدانند که بوروکراسی همانجایی است که قدرت معنا پیدا میکند؛ اگر زیادی قدرتمند و مستقل باشد راه خودش را میرود و اهالی آن به حرف سیاسیون گوش نمیکنند! سکان اجرا در دست دم و دستگاه دیوانی (همان بوروکراسی) است، دانش تخصصی و فنی دارند و کارشان را پیش میبرند، پس عجیب نیست کسی سیاستمدارانی را جدی نگیرد که شاید امروز باشند و فردا نباشند!
سیاستمداران ایرانی بوروکراسی را اغلب به چشم رقیب میبینند و سعی در مهار آن دارند. بحث تغییر وزرا و چند مدیر ارشد نیست که شاید خیلی از جاهای دنیا بینیم، اهالی سیاست وطنی «بوروکراسی رام» را به بوروکراسی فنی قدرتمند ترجیح میدهند! دستشان برسد بدشان نمیآید آن را بکوبند و دوباره بسازند؛ چنانکه در دوره دولت مهرورزی نمود تمامعیار آن را دیدیم، ولی در بقیه هم اوضاع خیلی متفاوت نبود. چیدن آدمهای همسو در بوروکراسی و فشارهای آشکار و پنهان بر بوروکراتها در قالب توصیه و استیضاح و تهدید و بهاصطلاح افشاگریهای رسانهای از جمله سیاستهای رایج در چنین فضایی است. خلاصه کنیم؛ بوروکراسی فنی و شایستهسالار که همان تعبیری است که وبر از آن مراد میکرد، از نظر سیاسی ناموجه است!
قرارداد اجتماعی دولت و مردم هم بحث دیگری است؛ اشتغالزایی و تامین شغل از وظایف دولت تلقی میشود و انتظار این است که دولت برای مردم کار تدارک ببیند. طبیعی است یکی از تاکتیکهای رای آوردن این باشد که جوانهای مردم را سر کار بگذاری! معنای این هم فربه کردن نامتناسب دولت و اولویت دادن به کمیت به جای کیفیت است. میدانیم که کار
اقتصاد با فرمان و فرموده پیش نمیرود، ولی آدم سیاسی خیلی به این چیزها کاری ندارد؛ او معتقد است باید تعداد بیشتری سر کار باشند، حالا این وسط کارآیی هم فدا شد خیلی مهم نیست. پیامد بزرگ شدن نامناسب دولت (به معنایی فراتر از قوه مجریه) چیزی جز جبران خدمات نامناسب و پرداختیهای ناکافی به کاربلدها نیست که باعث میشود آنها هم در جایی بیرون از دولت برای کار جستوجو کنند.
«شرایط حساس کنونی» و تحریم هم عامل مهمی است؛ وقتی اولویت کشوری بر بقا و نه توسعه قرار میگیرد طبیعی است که کارآیی در دولت هم به مطالبهای لوکس بدل شود! اغلب فقط سعی میکنند امروز را به فردا برسانند و آیندهفروشی و نزدیکبینی رواج پیدا میکند. کسی به تفننهایی مثل بهرهوری و برنامه بلندمدت فکر نمیکند. چندی پیش رئیسجمهور از این گلایه کرده بود که با کارشناسهای فعلی کار پیش نمیرود، چون خیلی از آنها با توصیه و سفارش منصوب شدهاند. حرف درستی است، ولی اگر غیر از این بود باید تعجب میکردیم! از این ساختار اداری جز این بیرون نمیآید. الله اعلم.
* پژوهشگر
اقتصاد سیاسی