پرورش سرمایه انسانی به چه معناست؟
اقتصاد ایران
بزرگنمايي:
بازار آریا - مهسا مستشارنظامی * در ادبیات اقتصادی، هنگامی که میخواهند در مورد راههای پیشرفت در آموزش، مراقبتهای بهداشتی، تغذیه و سایر نهادههای یک زندگی مولد سالم صحبت کنند، از سرمایهگذاری صحبت میکنند. سرمایهگذاری در «سرمایه انسانی» دقیقا مانند سرمایهگذاری برای سرمایه فیزیکی همچون پلها، جادهها و کارخانهها، میتواند بر تحصیلات بیشتر، افزایش مهارتهای شغلی، افزایش سلامتی و موارد مشابه متمرکز شود.
مفهوم توسعه انسان با دو ایده مرتبط است. اولی که نکته مهمی هم در آن نهفته است، این است که توانایی و سلامت یک فرد به برخورداری از این مراحل وابسته است: داشتن سلامتی و دسترسی به درمان، زندگی کردن در یک محیط سالم و امن هم از نظر روانی و هم از نظر جسمانی، داشتن تحصیلات، پرورشدادن تواناییها و در نهایت تجارب آموختهشده حین کار. دومین ایده مهم در پرورش انسان به چرخه زندگی او برمیگردد؛ به آن معنی که در مسیر سرمایهگذاری تمامی طول عمر یک شخص را در نظر میگیرند. توانایی، سلامت یا کارآمدی یک فرد در هریک از مراحل زندگی کاملا به انتخابهایی بستگی دارد که در سالهای اولیه از آن بهره برده است.
اینجاست که نقش دولتها در سرمایهگذاری برای سرمایه انسانی حیاتی بهنظر میرسد تا بتوان به پیشرفت در بسیاری جهات از زیست یک انسان در جامعه، از جمله افزایش درآمد ملی از این رهگذر امیدوار بود. جیمز هکمن، برنده جایزه نوبل، موضوع سرمایهگذاری در سرمایه انسانی را در طول زندگی حرفهای مورد مطالعه قرار داده و به این نتیجه رسیده است که بالاترین میزان بازدهی در سنین پیشدبستانی وجود دارد و با افزایش سن و حتی از دست دادن یکسال، بازدهی سرمایهگذاری بهشدت متفاوت میشود؛ به آن معنی که سرمایهگذاری در سالهای ابتدایی تولد، رشد مغز همراه با اجتماعی شدن، رشد شخصیت اولیه، پرورش شناخت و استعداد تحصیلی و بالا بردن سلامت جسمانی نیز پیشرفت میکند. از اینروست که سرمایهگذاری در این سنین را نمیتوان با سرمایهگذاریهای بعدی جایگزین کرد.
اگرچه همواره پرورش سرمایه انسانی میتواند بازده خوبی در بر داشته باشد و به معنای از بین رفتن فرصتها نیست، اما جایگزین کردن آن با این کیفیت امکانپذیر نیست. اینجاست که کودکانی که در سن پیشدبستانی در خانوادههایی بزرگ میشوند که از لحاظ فرهنگی غنی و ثروتمند هستند، آمادگی بیشتری برای موفقیت در آینده خواهند داشت. چون علاوه بر محیطهای آموزشی خارجی، در خانه نیز کتابها و حتی کلمات بیشتری را میشنوند و پرورش مغزی بهتری مییابند که میتواند اثر مستقیم بر بزرگسالی و موفقیت آنها داشته باشد. الگوی انتقال فقر از نسلی به نسل بعد در این مقوله نیز خود را نمایان میکند. اینجاست که جوامع در سراسر دنیا براساس شواهدی شناخته میشوند که در زمینههای اطفال، روانشناسی، فیزیولوژی و اقتصاد سرمایهگذاری کردهاند. با توجه به موفقیتی که در سالهای گذشته در سراسر دنیا به دست آمده، تحصیلات در سطح ابتدایی تقریبا در تمام نقاط دنیا در دسترس است و شکاف بین کشورهای ثروتمند و فقیر یا خانوارهای غنی و فقیر در دسترسی به آموزش متوسطه است.
از آنجا که رابطه مثبتی بین داشتن تحصیلات دانشگاهی و بالارفتن درآمد وجود دارد، تحصیل در این مقطع میتواند برای کودکان خانوادههای فقیر گواه این باشد که ماندن در مدرسه و تحصیل در دانشگاه، به بالا رفتن درآمد آنها کمک میکند. از سوی دیگر تحصیل در دانشگاه برای خانوادههایی امکانپذیر است که از تمکن مالی برخوردارند و توان پرداخت هزینههای دانشگاه را -حتی اگر شده بهوسیله وام و قسط- دارند. از اینرو ممکن است فرزندان خانوادههای کمتر برخوردار به دلیل ناتوانی در پرداخت هزینههای دانشگاه از دانشگاه رفتن بازبمانند و این امر به ادامه یافتن شکاف فقر در جامعه منجر شود. اگرچه با پیشرفت فناوری و آموزشهای آنلاین امیدی واقعبینانهای ایجاد شده که دسترسی به آموزش عالی باکیفیت از همه جای دنیا فراهم شده است.
در این میان یک پارادوکس وجود دارد. آموزش میتواند راهی برای زندگی پربارتر و کسب درآمد باشد، میتواند تقویتکننده نابرابری اجتماعی نیز باشد. اگرچه تحصیلات عالی سبب بالا رفتن درآمد میشود، اما در کشورهایی مانند آمریکا و کشور ما فرزندان خانوادههای مرفه قادر به ادامه تحصیل در مقاطع و دانشگاههایی هستند که کمتر فرزندان خانوادههای فقیر توانایی برخورداری از آن را دارند. این امر در کشور ما در سالهای اخیر با مهاجرت به کشورهای پیشرفته بیشتر خود را نشان داده است؛ چرا که مهاجرت و تحصیل هزینههایی را در بر دارد که پرداخت آن از عهده خانوادههایی با رفاه بالاتر امکانپذیر بوده و این امر سبب کاهش تحرک اجتماعی و نابرابری است.
شاخص تحرک اجتماعی نشان داده است که چنانچه سیاستگذاریهای دولتی هدفمند عمل کند، این نابرابری کاهش مییابد. بهطور مثال، در کشورهای اسکاندیناوی که از نظر توزیع درآمد نسبتا برابر هستند، تحرک اجتماعی بالایی وجود دارد؛ چرا که همبستگی پایینی بین درآمد والدین و درآمد فرزندان وجود دارد. اما در کشورهای نابرابری همچون ایالاتمتحده که تحرک اجتماعی پایینی وجود دارد، درآمد والدین پیشبینیکننده درآمد آینده فرزندان است. در حقیقت در جوامعی که برابری درآمدی بیشتری وجود دارد، به دلیل قوی بودن نقش دولت در ارائه روشهای توسعه تحصیلی فرزندان و دسترسی به آموزش رایگان باکیفیت، بهعلاوه برنامههای سلامتی و بهداشت از بدو تولد، تحرک بین نسلی بالایی نیز وجود دارد. نقش مهم بعدی، نقش آموزش عالی و هزینه دولتها در تحقیق و توسعه است. رشدهای درونزا و فراگیر (همانطور که در پروندههای ابتدایی به آن اشاره شد) حاصل تحقیق و توسعه هستند.
سهم بالایی از نوآوریهای جدید را کشورهایی همچون ایالاتمتحده، کانادا، اروپای غربی، ژاپن و در سالهای اخیر کره، چین و سنگاپور متحمل شدهاند و این به دلیل سرمایهگذاری بالا در تحقیق و توسعه است. این امر نه فقط مرتبط با یک دانشگاه، بلکه شامل شبکه کاملی از موسسات، دانشگاهها، آزمایشگاههای ملی و کسبوکارهایی است که با فناوری پیشرفته پشتیبانی میشود. این امر بهصورت دولتی یا از طریق بنگاههای خصوصی با ابزارهای زیادی مانند تامین مالی عمومی قوی، مشوقهای مالیاتی، جوایز و تجلیل از دانشمندان، مهندسان و سایرین حمایت میشود. در رشد برونزا اما ماجرا بهصورت دیگری است. نوع دوم رشد، رشد برونزاست. کشورهایی از رشد برونزا بهره میبرند که خود بهصورت مستقیم در ایجاد آن فناوری نقشی ندارند. آنها نیاز ندارند که از برخی فناوریهای به کاررفته در برخی محصولات وارداتی مانند موبایل و کامپیوتر، داروهای بیوشیمیایی، خودروها یا بذرهای پرمحصول اطلاع داشته باشند. اما برخی از محصولات مانند استفاده از ماشینآلات صنعتی نیازمند آن است که کشورهای صادرکننده تخصص خود را به کشورهای واردکننده آموزش دهند.
از دیگر موارد استفاده آموزش عالی آن است که دانشگاهها برای کمک به جامعه در جهت شناسایی و حل مشکلات محلی توسعه پایدار ضروری هستند. هر مشکلی که ما با آن دست و پنجه نرم میکنیم، مانند فقر، بیماری یا تغییرات آبوهوایی نیازمند راهحلهای محلی است که اغلب سیستمهای مدیریتی پیچیدهای را طلب میکند. اینکه بهطور مثال یک کشور بخواهد سیستم تامین نیروی برق خود را از نیروگاههای سنتی به نیروگاههای کمکربن جایگزین کند، نیازمند نیرویی محلی و آموزشدیده است. از اینروست که دانشگاهها میتوانند شرکای مهمی در حل مشکلات دولت باشند. نقش سرمایهگذاری دولت در حل مشکلات جامعه، حیاتی و ضروری است. آبراهام لینکلن، رئیسجمهور آمریکا، در سال 1862 در بحبوحه جنگهای آمریکا، قانون خردمندانهای به نام موریل(Morrill Act) را تصویب کرد که دولت فدرال به هریک از ایالتهای آمریکا زمین و بودجهای اعطا کرد تا یک موسسه آموزش عالی برای مطالعات کشاورزی و مهندسی تاسیس کنند. این قانون شامل سایر شاخههای آموزشی نیز میشد. این قانون نوآورانه برای توسعه اقتصادی آمریکا بسیار هدفمند عمل کرد. این دانشگاهها نهتنها به آموزش دانشجویان میپرداختند، بلکه با ارتباط با جوامع محلی، برای حل مشکلات دشوار و توسعه ظرفیتهای فنی نیز همراه شدند.
آنچه در توسعه پایدار با توجه به سابقه نقش حیاتی دانشگاهها به آن بسیار توجه شده است، این است که در سراسر جهان دانشگاههایی در شهرها، مناطق و ملتها ایجاد شود که بتوانند به حل مشکلات بپردازند؛ دانشگاههایی که با هدف پیوند بین دانشگاهها، مشاغل و سایر موسسات به گسترش دانش در سراسر جهان بپردازند تا به این وسیله بتوانند به راهحلهایی بپردازند که در نهایت سبب گسترش و ایجاد توسعه پایدار شوند.
* پژوهشگر اقتصادی
-
پنجشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۳ - ۰۰:۰۸:۱۷
-
۹ بازديد
-
روزنامه دنیای اقتصاد
-
بازار آریا
لینک کوتاه:
https://www.bazarearya.ir/Fa/News/1257601/