توماس فریدمن در نیویورکتایمز نوشت
اولین چالش ترامپ در جهان کوچک
اقتصاد ایران
بزرگنمايي:
بازار آریا - توماس فریدمن ستوننویس نیویورکتایمز 13 دسامبر در این روزنامه نوشت: من هنگام ارزیابی بیثباتی کشورهای خاورمیانه یک قانون ساده دارم. آنها در دو نوع قابل دستهبندی هستند: کشورهایی که از درون مشتعل میشوند و کشورهایی که از بیرون مشتعل میشوند. وقتی کنترل مرکزی در این کشورها فرو میپاشد، ستونها یا در داخل مرزهایشان فرو میریزد یا شعاع فروپاشی به پیرامون گسترده میشود.
هیچ کشوری در خاورمیانه بیشتر از سوریه پتانسیل این فروپاشی را نداشت. هر اتفاقی در سوریه صورت گیرد تنها محدود به این کشور نخواهد ماند. دلیل آن این است که سوریه یک جهان کوچک در خاورمیانه است. به این معنا که یک سنگ زیرین؛ هنگامی که فرو میریزد، اثرات آن در همه جهات پخش میشود. به عنوان یک جهان کوچک - سوریه شامل سنیها، شیعیان، علویها، کردها، مسیحیان و دروزیهاست - هر زمان که کنترل مرکزی از بین میرود، منابع ناامنی فرقهای ظهور میکند، بنابراین نگاه اغلب آنها برای کمک به بیرون معطوف میشود. این یک منبع فرصت برای هر قدرت منطقهای است و بنابراین قدرتهای منطقهای اغلب به سمت مداخله در داخل متمایل میشوند. از لحاظ تاریخی، یک اقتدار آهنین در دمشق لازم بود تا سوریه را تحت کنترل نگه دارد و بازیگرانی را که قصد داشتند آن را از کنترل خارج کنند، بازدارد. اما به دلیل مرکزیت سوریه، تغییرات مثبت در آنجا نیز میتواند در همه جهات منتشر شود. و این مرا به هدف این ستون میرساند. خطاب یادداشت به مارکو روبیو، وزیر امور خارجه منصوب شده دونالد ترامپ رئیسجمهور منتخب آمریکا است: ممکن است هنوز متوجه این موضوع نشده باشید، اما در صورت تایید، اولین چالش بزرگ شما به عنوان دیپلمات ارشد دولت ترامپ ممکن است متقاعد کردن او به کنار گذاشتن همه انزواطلبیهای آمریکا باشد-اولا مطمئن نیستم- ما میخواهیم در ناتو بمانیم یا خیر با توجه به لفاظیهایی که ترامپ به آن شهرت دارد. بنابراین شما میتوانید به روند سیاسی در سوریه کمک کنید.
سقوط رئیسجمهور بشار اسد توسط شورشیان سوری یکی از بزرگترین رویدادهای تغییردهنده بازی در خاورمیانه در 45 سال گذشته است. با این حال، نکته مهم درخصوص عرصه فرصتها در سیاست خارجی این است که آنها میتوانند کاملا از میان بروند و روسای جمهور بزرگ کسانی هستند که از آنها استفاده میکنند، حتی اگر به معنای شکار یک کلاغ کوچک باشد. در چارچوب فکری ترامپ، زمانی که فرصت توافق ابراهیم در سال 2020 آشکار شد، او از آن استفاده کرد و به عادیسازی بین اسرائیل و چهار کشور عربی کمک کرد. این یک لحظه مشابه است. البته شانس موفقیت کم است، اما به رهبری بسیار فشردهتر ایالات متحده به نسبت توافقنامه ابراهیم نیاز دارد. برای درک دلیل، باید شما را به سال 2003 برگردانم. حمله ایالات متحده به عراق در زمان جورج بوش دو هدف داشت. یکی حذف سلاحهای کشتار جمعی بود که معلوم شد دروغ بوده است. دیگری که من از آن حمایت کردم، آرزویی غیرممکن بود: تلاش برای جایگزینی صدام حسین با یک دموکراسی چند فرقهای و کثرتگرا در پایتخت بزرگ عربی - بغداد - به این امید که بتواند نمونهای موفق در قلب جهان عرب باشد، بدرخشد و به درمان آسیبهایی که باعث حملات 11 سپتامبر شد کمک کند. چرا من میگویم «غیرممکن» زیرا، همانطور که آموختیم، شما نمیتوانید دموکراسی را از بالا به پایین و از بیرون به داخل انتقال دهید. دموکراسی باید به طور ارگانیک از پایین به بالا رشد کند. در عراق، عمدتا این نیروهای آمریکایی بودند که مجسمه صدام را در بغداد پایین کشیدند، نه عراقیها، حتی اگر بسیاری از آنها از تماشای فرو ریختن مجسمه لذت میبردند. در پایان، عراقیها به تنهایی یک دموکراسی مبتنی بر تقسیم قدرت ایجاد کردند، اما این دموکراسی شکست خورده است و فساد داخلی عمیقا در آن نفوذ کرد. در حالی که عراق از زمان تهاجم ایالات متحده و سرنگونی صدام در سال 2003، در واقع شش انتخابات کاملا منصفانه برگزار کرده است، پارلمان چند حزبی که این کشور ایجاد کرده تحت تسلط احزابی است که بر اساس قومیت تعریف میشوند، نه یک روح واقعی شهروندی قوی و گسترده. عراق همچنین از سال 2003 کانون بازی قدرتهای بزرگ منطقهای و بینالمللی بهویژه ایران و آمریکا بوده است.
با این حال، سرانجام بهار عربی که در تونس و مصر آغاز شد سال 2011 به سوریه گسترش یافت - به طور ارگانیک، بدون تهاجم ایالات متحده - اما اسد آماده بود ایستادگی کند تا اینکه هفته گذشته از راه رسید. سوال بزرگی که اکنون در ذهن من وجود دارد این است: آیا خاورمیانه فرصت دیگری برای ظهور یک دولت متفق القول و کثرتگرا در یکی دیگر از پایتختهای بزرگ عربی - دمشق- آن هم توسط مردم خودش را پیدا میکند؟ فریدمن در ادامه یادداشت خود مدعی است که سقوط دمشق مثبتترین رویداد در خاورمیانه از زمانی است که انور سادات در سال 1977 سوار هواپیما شد و برای برقراری صلح به اسرائیل رفت و یکی از مهمترین رویدادها در سیاست مدرن عربی. من به هیچ سخنرانی در مورد اینکه چقدر این مسیر ممکن یا بعید است نیازی ندارم. من بیش از چهار سال در جنگ داخلی لبنان زندگی کردم و گزارشهای زیادی از عراق نوشتم. پایان خوش در سوریه یک نتیجه کم احتمال است، اما بازدهی عظیمی برای مردم سوریه و کل منطقه به همراه دارد. و برخلاف تهاجم ایالات متحده به عراق، هزینه کمی برای آمریکا و متحدانش خواهد داشت. اما بدون کمک و رهبری آمریکا و دیپلماسی مستمر و فشرده، باید آماده خطر شکست بود که غفلت خوش خیم میتواند برای متحدان ما بسیار گران تمام شود. رقابت در داخل سوریه - و بر سر سوریه توسط خارجیها - در کل منطقه گسترش خواهد یافت. این یک جنگ ابدی خواهد بود که راه را برای ظهور مجدد داعش باز خواهد کرد و به راحتی میتواند دموکراسی ضعیف در عراق و سلطنت در اردن را بیثبات کند و اسرائیل را به داخل سوریه بکشاند، به این معنی که هفت میلیون یهودی تمام غزه، بخشهایی از لبنان و سوریه و همچنین کرانه باختری را اشغال کنند. در این وضعیت اسرائیل بیش از حد تحت فشار قرار خواهد گرفت و به میلیاردها دلار کمک اضافی ایالات متحده نیاز پیدا میکند. من نمیدانم در سر ابومحمد الجولانی رهبر شورشیان سوری چه میگذرد. خواندم که او سالها تلاش کرده تا چهرهاش را بازسازی کند، از روابط دیرینهاش با القاعده چشم پوشی کرده و خود را به عنوان سرکرده ترویج کثرتگرایی و مدارا معرفی کرده است. من فقط میدانم که ما باید تمام تلاش خود را از بیرون انجام دهیم تا الجولانی را تشویق کنیم، تحت فشار قرار دهیم و انگیزه دهیم تا به تصویر اصلی عمل کند. من تحتتاثیر قرار گرفتم که چگونه آنتونی بلینکن وزیر امور خارجه با این بیانیه در 10 دسامبر وارد عمل شد: ایالات متحده بر حمایت کامل خود از انتقال سیاسی به رهبری و تحت مالکیت سوریه تاکید میکند. این روندگذار باید به حکومتداری معتبر، فراگیر و غیرفرقهای منجر شود. روند انتقال و دولت جدید همچنین باید تعهدات روشنی را رعایت کند آن هم برای احترام کامل به حقوق اقلیتها، تسهیل جریان کمکهای بشردوستانه به همه نیازمندان، جلوگیری از استفاده سوریه به عنوان پایگاه تروریسم یا ایجاد تهدید برای همسایگانش. من معتقدم که مشکل سوریه کوچکترین چالشی است که تیم سیاست خارجی ترامپ در سطح جهانی با آن روبهرو خواهد شد. چگونه میتوان دولتهایی را که از هم پاشیده و جهان را با فروپاشی خود تهدید میکنند، مدیریت کرد. به غیر از چین، این دولتهای ضعیف و نه دولتهای قوی هستند که آمریکا و متحدانش را آزار میدهند، و بنابراین چالش اصلی تیم ترامپ این است که چگونه ملتسازی یا بازسازی ملی را با هزینهای انجام دهد که مردم آمریکا آن را تحمل کنند. همانطور که دیوید روزنبرگ، نویسنده اقتصادی در مورد سوریه اشاره کرد: «لایحه بازسازی به راحتی هفت برابر کل اقتصاد سوریه خواهد بود و به صورت خودکار به تخصص فنی نیاز دارد که تنها چند کشور میتوانند ارائه کنند. مشکل این است که سوریه از هم پاشیده و بعید است ترامپ کمکهای قابلتوجهی به آن ارائه کند. همچنین تحت تحریمهای غرب قرار دارد که ترامپ باید آنها را لغو کند. برای بازسازی سوریه، سرمایهگذاران باید در مجموعهای از رهبری مطلوب، وحدت ملی و حسن نیت بینالمللی قرار گیرند.» ترامپ میتوانست تصمیم بگیرد که از سوریه خارج شود، همانطور که قبلا در زمانی که رئیسجمهور بود، سعی کرد این کار را انجام دهد و خاورمیانه را به طور کامل از هم بپاشد و فقط چیزی را بگوید که معاون رئیسجمهور منتخب جی دی ونس زمانی در مورد اوکراین گفت: «برای من واقعا مهم نیست که چه اتفاقی میافتد.» ترامپ میتواند اذعان کند که تنها راهی که میتوانیم با هزینههای قابلتحمل به انحراف سوریه در جهت مثبت کمک کنیم، ایجاد ائتلافی با متحدان در ناتو، ژاپن، کره و استرالیا - و شاید حتی چین و هند - باشد که بهترین شانس ممکن برای موفقیت است. رئیسجمهور بایدن مدت کوتاهی پس از روی کار آمدن از افغانستان خارج شد. برای او زشت و برای افغانستانیها ناراحتکننده بود. اما سوریه افغانستان نیست. افغانستان از درون مشتعل شد و سوریه از بیرون مشتعل میشود.
-
شنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۳ - ۰۰:۰۷:۳۷
-
۵ بازديد
-
روزنامه دنیای اقتصاد
-
بازار آریا
لینک کوتاه:
https://www.bazarearya.ir/Fa/News/1227730/